• العربية
  • اردو
  • France
  • English
  • فروشگاه اینترنتی
  • ارسال سئوال

امروز : سه شنبه, ۳ تیر , ۱۴۰۴

صفحه ورود

آیا گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟ بستن
ورود نسخه قدیم ارسال سوال

نمایش منو

    • خانه
    • آشنایی با استاد
      • مصاحبه و رسانه
      • دیدار با علما
      • خاطرات
    • اخبار
    • سخنرانی ها
      • سخنرانی اخلاقی
      • سخنرانی عرفانی
      • شرح ادعیه و احادیث
    • متون عرفانی
      • کشکول المطالب
      • رسائل عرفانی
      • نامه ها و گفتگوها
      • اشعار عرفانی
      • عرفان در کلام رهبری
      • واژه های عرفانی
    • شرح درس
      • المطالب السلوکیه
      • منازل السائرین
      • مصباح الشریعه
      • قوت القلوب
      • رسالۀ لب اللباب
      • دعای مکارم الاخلاق
      • مباحث فقهی
    • کتابخانه
      • آثار و تالیفات استاد
      • آثاری درباره استاد
      • کتب مورد توصیه ی استاد
    • مقالات
      • عرفان بانوان
    • نگارخانه
      • کلیپ تصویری
    • فروشگاه
    • ارسال سوال
    • گلچین پرسش و پاسخ
  • خانه
  • آشنایی با استاد
    • مصاحبه و رسانه
    • دیدار با علما
    • خاطرات
  • اخبار
  • سخنرانی ها
    • سخنرانی اخلاقی
    • سخنرانی عرفانی
    • شرح ادعیه و احادیث
  • متون عرفانی
    • کشکول المطالب
    • رسائل عرفانی
    • نامه ها و گفتگوها
    • اشعار عرفانی
    • عرفان در کلام رهبری
    • واژه های عرفانی
  • شرح درس
    • المطالب السلوکیه
    • منازل السائرین
    • مصباح الشریعه
    • قوت القلوب
    • رسالۀ لب اللباب
    • دعای مکارم الاخلاق
    • مباحث فقهی
  • کتابخانه
    • آثار و تالیفات استاد
    • آثاری درباره استاد
    • کتب مورد توصیه ی استاد
  • مقالات
    • عرفان بانوان
  • نگارخانه
    • کلیپ تصویری
  • فروشگاه
  • ارسال سوال
  • گلچین پرسش و پاسخ
شرح قوت القلوب

12 آوریل, 2019

کد مطلب : 22325

متن بیانات+شرح قوت‌القلوب

شرح قوت القلوب شرایط مریدی و ارادت (بخش سوم) بیانات آیت‌الله کمیلی خراسانی

علت این‌که به‌طور کامل نسبت به امور آخرت، مسائل غیبی و اعتقادی باور و یقین و شهود نداریم به خاطر محبت دنیا و ظلمات دنیوی‌ است که دل‌وجانمان را در برگرفته و ما را کور و کر کرده است.

شرح قوت القلوب شرایط مریدی و ارادت (بخش سوم)


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین و الطاهرین

متن بیانات حضرت آیت‌الله کمیلی خراسانی «حفظه‌الله»

شرح و تهذیب کتاب قوت‌القلوب ابوطالب مکی جلد اول، الفصل السابع و العشرون، فصل ۲۷ از فصول کتاب با عنوان «فیه كتاب أساس المريدين»؛ بخش سوم

تاریخ سخنرانی: ۱۳۹۷/۱۰/۰۱

متن بیانات در شرح قوت القلوب شرایط مریدی و ارادت:

 

قوت القلوب جلد اول فصل بیست و هفتم کتاب أساس المريدين صفحه ۱۷۰٫

«و قال سهل رحمه الله: اجتمع الخير كله في هذه الأربع خصال، و بها صار الأبدال أبدالا إخماص البطون و الصمت و السهر و الاعتزال عن الناس. و قال: من لم يصبر على الجوع و الضر لم يتحقق بهذا الأمر و كان عبد الواحد بن زيد يحلف باللّه ما تحول الصديقون صديقين إلا بالجوع و السهر فإنه ينير القلب و يجلوه و في استنارته معاينة الغيب و في جلائه صفاء اليقين فتدخل الاستنارة و الجلاء على البياض و الرقة فيصير القلب كأنه كوكب دريّ في مرآه مجلوة و يشهد الغيب بالغيب فيزهد في الفاني لما عاين من الباقي و تقل رغبته في عاجل حظوظ هواه لما أبصر من وبال العقاب و يرغب في الطاعات لمشاهدة الآخره و رفيع الدرجات فيصير الآجل عاجلا و يكون العاجل غائبا و يصير الغائب حاضرا و الحاضر آفلا يطلبه و يرغب فيه فلا يحب الآفل و لا يبتغيه و يطلب الآجل و يرغب فيه و ينكشف له عوار الدار و يظهر له بواطن الأسرار و يزول عنه كامن الاغترار فهناك صار العبد مؤمنا حقا بوصف حارثة الأنصاري إذ يقول: عزفت نفسي عن الدنيا و كأني أنظر إلى عرش ربي تعالى بارزا و كأني أنظر إلى أهل الجنة يتزاورون و إلى أهل النار يتعادون. و كذلك وصف رسول الله صلّى الله عليه و سلم قلب المؤمن في قوله: القلوب أربعه، قلب أجرد فيه سراج يزهر فذلك قلب المؤمن و انجراد القلب بالزهد في الدنيا و تجرده من الهوى و سراجه الذي يزهر فيه هو نور اليقين به يبصر الغيب.»

 

موضوع مبحث راجع به خصال اربعه و صفات چهارگانۀ «گرسنگی»، «سحرخیزی و بیداری شب»، «صمت و سکوت» و «عزلت یا خلوت» بود که رعایت آن برای یک سالک واجب است.

این امور چهارگانه یک‌به‌یک تفسیر شد و توضیحاتی در مورد جوع و گرسنگی بیان شد و دلایلی برای آن ذکر شد. این جلسه کلام سهل را که از یکی از عرفاست می‌خوانیم.

ایشان فرموده‌اند که:

«اجتمع الخير كله في هذه الأربع خصال»؛ خیر و خوبی در این چهار خصلت جمع شده است.

«و بها صار الابدال ابدالاً»؛ ابدال و اوتاد، افراد برگزیده‌ای از خلق‌الله و از عارفان کم‌نظیر هستند. نام‌ ایشان بدل است و این نام، لقبی معنوی است که به آن‌ها منتسب می‌شود. ابدال، جمع بدل است. فرض کنید مرکزی یک هیئتی داشته باشد. اعضای آن هیئت تعیین می‌شوند سپس ممکن است عضوی که می‌خواهد در آن مرکز جمع بشود و نشست‌هایی داشته باشد به‌واسطۀ داشتن عذری نتواند در جلسه حضور پیدا کند؛ لذا باید یک عضو علی‌البدل تعیین شود؛ یعنی یک نفر به‌عنوان جانشین انتخاب شود تا در غیاب فرد در جلسه حضور پیدا کند. در این جمله نیز «بدل» یا «بدیل» به معنای خلیفه و جانشین است؛ یعنی این افراد به‌واسطۀ داشتن ریاضت‌ها و مراتب عُلُوّ ایمانی، حکم خلیفه‌الله‌ را پیدا کردند لذا به آن‌ها ابدال گفته می‌شود. این چهار خصلت چیست؟ همان چهار خصلتی است که قبلاً بیان شد. جناب سهل در کلامش مجدد به آن‌ها اشاره می‌کند.

«إخماص البطون و الصمت والسهر والاعتزال عن الناس»؛ چهار خصلت عبارت‌اند از: بطن و شکم را گرسنه نگه‌داشتن، سکوت، سهر و بیداری شب و عزلت از مردم.

«و قال: من لم يصبر على الجوع والضر لم يتحقق بهذا الأمر»؛ این مطلب نیز از اقوال سهل است که می‌فرماید: اگر کسی درراه سیر و سلوک نتواند گرسنگی و ضرر را تحمل کند، چنین فردی در سیر و سلوک موفق نخواهد بود.

«و كان عبدالواحد بن زيد يحلف بالله»؛ بعد از قول سهل به قول عبدالواحد بن زيد اشاره می‌کند. در حالات ایشان آمده است که «يحلف بالله» بودند؛ یعنی به ذات جلالیه پروردگار قسم و سوگند خورده و فرموده است:

«ما تحول الصديقون صديقين إلا بالجوع والسهر»؛ صدیق به‌وسیلۀ گرسنگیِ شکم و بیداری شب، صدیق شده است.

«فإنه ينير القلب»؛ ضمیر مفرد «إنه» به جوع برمی‌گردد؛ یعنی قلب به‌وسیلۀ جوع، روشن و نورانی می‌شود،

«ويجلوه»؛ قلب را جلا و صفا می‌دهد.

«و في استنارته معاينه الغيب»؛ اگر چنین قلبی به‌وسیلۀ جوع منور شود آن‌وقت می‌تواند غیبیاتی را که مردم از آن غائب هستند، معاینه ‌کند. معاینه یعنی آن را به‌عین و چشم رؤیت می‌کند. مثلاً یکی از غیبیات، موضوع فرشتگان است. ممکن است توجه کند و آن‌ها را رؤیت کند؛ صدایشان را بشنود؛ تسبیحشان را بشنود؛ و امثال‌ذلک.

«و في جلائه صفاء اليقين»؛ می‌فرماید: یکی از آثار جلای قلب این است که یقین و باور در او زیاد می‌شود، صفا پیدا می‌کند و یقینیاتش زیاد می‌شود.

«فتدخل الاستناره والجلاء على البياض والرقه»؛ سپس می‌فرماید: نتیجه می‌گیریم که وقتی جوع و سهر در قلب تأثیر کند و آن را جلا دهد، معاینۀ غیب کند، یقین پیدا کند، این نورانی شدن و صفای دل بر چه چیزی وارد می‌شود؟

«على البياض والرقه»؛ بر بیاض قلب و رقت قلب وارد می‌شود؛ یعنی قلب علاوه بر آن‌که رقیق و نرم شده و خضوع پیدا می‌کند، بیاض و سفید نیز می‌شود. دل از تاریکی و ظلمتی که قبلاً به آن مبتلا بود و به شهوت‌ها و تاریکی‌های نفس آلوده بود به‌وسیلۀ ریاضتِ جوع حالت دیگری پیدا می‌کند.

«فيصير القلب كأنه كوكب دريّ»؛ می‌فرماید: آن‌قدر این جوع تأثیر دارد که قلب انسان را تبدیل به کوکب دری یعنی ستارۀ درخشان می‌کند.

«في مرآه مجلوه»؛ در یک آیینه‌ای که جلوه نماست.

«ويشهد الغيب بالغيب»؛ سالک الی الله می‌تواند به‌وسیلۀ جلاء و صفای باطن، شاهد غیبیاتی باشد که مردم از آن اطلاع ندارند و آن‌ها را به کمک غیب مشاهده کند. «با» در کلمۀ بالغیب «با» استعانت و کمک است.

خداوند در آیات ابتدایی سورۀ بقره می‌فرمایند: «الذین یؤمنون بالغیب». ذات خداوند یکی از مصادیق ایمان به غیب است. ذات خدا از انظار، غایب است ولی با چشم دل رؤیت می‌شود. ایشان می‌فرمایند که سالک با کمک غیب می‌تواند به غیبیات اشراف و احاطه پیدا کند. قلب ملکوتی نیز چنین حالاتی دارد.

«فيزهد في الفاني لما عاين من الباقي»؛ ایشان از این قسمت به بعد از جملات فصیح، با قافیه و پرمعنا استفاده کرده‌اند. می‌فرمایند: سالکی که این طریق را با ریاضتِ جوع ادامه دهد قهراً به مسائل فانی این دنیا زهد می‌ورزد، چرا؟ چون نور و بصیرت قلب، او را مشغول کرده است.

«لما عاين من الباقي»؛ چون از امور باقی، پایدار و معنویاتی که همگی در باطن تأثیر داشته وقتی این امور باطنی را به این شکل معاینه کند، دیگر قهراً به دنیا توجه نخواهد کرد. علت این‌که به‌طور کامل نسبت به امور آخرت، مسائل غیبی و اعتقادی باور و یقین و شهود نداریم به خاطر محبت دنیا و ظلمات دنیوی‌ است که دل‌وجانمان را در برگرفته و ما را کور و کر کرده است. لذا نمی‌توانیم این مسائل را کشف کنیم. ولی افرادی که اهل آخرت و اهل الله هستند قادر به کشف آن‌ها هستند. لذا می‌فرماید:

«و تَقِلّ رغبته في عاجل حظوظ هواه لما أبصر من وبال العقاب»؛ آجل به مفهوم آخرت و عاجل به معنای دنیا است؛ چنین آدمی رغبتش در این دنیایی که عاجل و در نظر ما حاضر است، کاهش می‌یابد. سالکانی که در این راه ریاضت کشیدند، رغبتشان نسبت به این دنیا کم می‌شود به‌نحوی‌که دیگر حظوظ هوای نفس نیز برایشان مسئله‌ای نخواهد بود. چرا؟

«لما أبصر من وبال العقاب»؛ زیرا چنین سالکی بصیرت پیداکرده است و به‌یقین، وِبال، وِزر، عقاب و عذاب الهی را باور داشته، لذا به علت ترس و خوف به دنبال دنیا نرفته است.

«ويرغب في الطاعات لمشاهده الآخره»؛ چون آخرت را مشاهده کرده و دل را از محبت دنیا تهی کرده است، لذا می‌بینیم که در مسئلۀ طاعات و عبادات پروردگار، همیشه یک شوق و رغبتی دارد.

«و رفيع الدرجات فيصير الآجل عاجلاً»؛ می‌گوید: ازبس‌که در معنویات فرورفته است لذا آجل و آخرتی که در آینده و بعد از مرگ باید برایش پیش بیاید در همین‌جا، آجل برای او عاجل شده است؛ یعنی آنچه می‌بایست در آینده بیاید هم‌اینک آمده است. بالعکس آن نیز برقرار است. عکس آن چیست؟ یعنی عاجل، آجل شده است؛ یعنی دنیا دیگر ازنظرش می‌رود و این‌گونه می‌شود.

«فيصير الآجل عاجلا ويكون العاجل غائباً»؛ عاجلی که دنیاست و در میان دست و پای دنیا بوده است اکنون به میان دست و پای خدا و آخرت رفته و عاجل دنیا نیز ازنظرش به‌کلی غیب شده است.

«ويصير الغائب حاضراً»؛ و تمامی مغیّبات الهی، برایش حضور و واقعیت پیدا می‌کند.

«والحاضر آفلاً»؛ و این دنیای حاضر که قبلاً به آن چسبیده بود برایش افول و غروب کرده و از بین رفته است.

«يطلبه ويرغب فيه»؛ لذا او در طلب و به دنبال همان غائب است و رغبتش نیز در همان غائب یعنی مسائل معنوی و اخروی است که اکنون برایش حاضرشده است.

«فلا يحب الآفل»؛ می‌گوید اصلاً دنیایی را که از نظرش غروب کرده و از آن بیرون آمده است را دوست ندارد.

«ولا يبتغيه»؛ دیگر طرف دنیا نمی‌رود.

«ويطلب الآجل ويرغب فيه»؛ جستجو و طلبش فقط از آجل و آینده است و در آن رغبت می‌کند و تمام توجهش به آن امور است.

«ينكشف له عوار الدار ويظهر له بواطن الأسرار»؛ عوار به معنای عاریه بودن و دار نیز به معنای دنیا است؛ یعنی در اثر جوع، گرسنگی، تهذیب نفس و ریاضت‌های معنوی، عاریه بودن دنیا که زودگذر است، کشف می‌شود و به این حقیقت دست پیدا می‌کند. همچنین برای او یک‌به‌یک بواطن و حقیقت اسرار معرفتی و اسراری که عرفا از آن دم می‌زنند، آشکار می‌شود.

«و يزول عنه كامن الإغترار»؛ می‌فرماید: از دلش غرورهایی که کامن یعنی در کمینش بوده است زایل می‌شود و از بین می‌رود. وقتی این‌طور شد چه اتفاقی می‌افتد؟

«فهناك صار العبد مؤمناً حقاً»؛ آن‌وقت یک مؤمن واقعی و حقیقی می‌شود. اگر چنین ریاضت‌ها و تزکیۀ نفسی را انجام دهد و جوع را هم دنبال کند به این واقعیت دست پیدا خواهد کرد. مؤمن حقیقی نشانه‌هایی دارد.

«بوصف حارثه الأنصاري»؛ این شخص نیز به همان اوصافی که حارثه انصاري از مؤمن کرده است، متصف می‌شود. ببینیم که جناب انصاري چه گفته است.

«إذ يقول: عزفت نفسي عن الدنيا»؛ می‌فرماید: من به دنیا اعراض و پشت کردم و محبت دنیا را از دلم بیرون کردم.

«و كأني أنظر إلى عرش ربي تعالى بارزاً»؛ بعد از انجام دادن این کارها، عرش الهی را دیدم.

«و كأني أنظر إلى أهل الجنه يتزاورون»؛ اهل جنت را به چشمم دیدم، آن جنتی که گفته می‌شود برای آینده است در همین دنیا برای من ظاهر شد که این‌ها باهم تزاور می‌کنند.

نقل است روزی ابوالدرداء و حضرت امیرالمؤمنین -علیه‌السلام- از کوفه خارج شدند و به‌جایی رسیدند که امروزه به آن وادی‌السلام می‌گویند. ایشان می‌گوید که من به همراه حضرت بودم و دیدم که حضرت همین‌طور سخن می‌گفتند به‌نحوی‌که من خسته شدم و نشستم. بعد گفتم: آقا چه خبر است؟ با چه کسی صحبت می‌کنید؟ آقا فرمودند: با ارواح پاکان و مؤمنان سخن می‌گویم. در روایت آمده که شما هم می‌توانید در اثر ریاضت نفس، ترقی و تعالی ایمان به این مراتب دست پیدا کنید. ابوطالب می‌گوید: که من در اینجا -«کأنی أنظر إلى أهل الجنه يتزاورون»- اهل جنت را دیدم که باهم تبادل زیارت می‌کنند.

«و إلى أهل النار يتعادون»؛ و اهل جهنم را دیدم که باهم تعادی می‌کنند. تعادی از عدو است؛ یعنی از یکدیگر افتراق، تنفّر و جدائی دارند؛ ولی اهل بهشت به هم نزدیک می‌شوند و یکدیگر را زیارت می‌کنند.

در پاورقی کتاب قوت‌القلوب این مطلب آمده است که:

 «یشیر الی حدیث الذی رواه الطبرانی فی المعجم الکبیر»؛ ابوطالب که این روایتِ حارثه انصاری را آورده است به روایت طبرانی اشاره‌کرده است.

«و رواه غیره»؛ اما این روایت از غیر طبرانی نیز نقل‌شده است.

«عن الحارث بن مالک الأنصاری»؛ حارثه به وصف حارثه الانصاری مذکر است و نباید به‌صورت مؤنث آورده شود. در روایت پاورقی اسم حارثه را حارث فرزند مالک انصاری آورده است.

«مَرّ برسول الله صلی‌الله علیه واله وسلم»؛ می‌فرماید: حارث به رسول خدا مرور کرد.

«و قال: کیف أصبحتَ یا حارث؟»؛ پیغمبر فرمودند: ای حارث چگونه صبح کردی؟

«قال: أصبحت مؤمناً حقاً»؛ گفت: من در حالی صبح کردم که می‌بینم یک مؤمن واقعی هستم.

«و قال اُنظر ما تقول، فان لکل شیء حقیقه، فما حقیقه ایمانک؟»؛ یا این‌طور بخوانیم:

«اَنظُرُ ما تقول»؛ من نظر و اندیشه می‌کنم تا ببینم آیا گفتۀ تو درست است یا نه؟

«فان لکل شیء حقیقه»؛ هر چیزی یک حقیقت دارد و حقیقت ایمانت چیست؟ نشانه‌اش چیست؟

«فقال: قد عزفت نفسی عن الدنیا»؛ گفت: یا رسول‌الله من از دنیا، چشم پوشیده‌ام.

«فأسهرت لذالک لیلی»؛ و شب‌ها را نیز به بیداری گذرانده‌ام.

«و أظمأت نهاری»؛ و روزهایم را نیز به تشنگی، روزه و جوع گذرانده‌ام.

«و کأنی أنظر الی عرش ربي تعالى بارزاً»؛ گویا می‌بینم که عرش پروردگار ظاهرشده است. این عرش باید محکمۀ عدل الهی در روز قیامت باشد.

«و کأنی أنظر الی اهل الجنه یتزاورون فیها»؛ و همین‌طور قیامت را می‌بینم که اهل جنت در آن با همدیگر رفت‌وآمد و زیارت دارند.

«و کأنی أنظر الی اهل النار یتضاغون فیها»؛ که در متن درس «یتعادون فیها» آمده است. [اهل جهنم را می‌بینم] که باهم دشمنی و از هم نفرت دارند.

«فقال یا حارث عرفتَ فألزِمْ»؛ پیغمبر فرمودند: ای حارث! درست شناخته‌ای. تو به مقام معرفت رسیده‌ای و عارف شده‌ای. «ألزِمْ»؛ یعنی خودت را ملزم بدار که این حال از دستت نرود. اکنون‌که به این حال از معارف رسیده‌ای یک‌وقت از دستت نرود.

«ثلاثًا»؛ پیامبر سه مرتبه به حارث فرمودند: «عرِفتَ فألزِمْ عرِفتَ فألزِمْ عرِفتَ فألزِمْ»؛ یعنی این مطلب را سه مرتبه تأکید کردند. این روایت باید برایمان عبرتی باشد و ما نیز این‌چنین باشیم؛ یعنی اگر در این راه، زحمت و ریاضتی کشیدیم، عبادتی کردیم، دستوراتی را اجرا نمودیم، حال خوبی پیدا کردیم، یک حال معنوی پیدا کردیم، باید قدرش را بدانیم تا یک‌وقت از دست ما فرار نکند و حالمان برگردد و بدتر از سابق شود.

«وكذلك وَصَف رسول الله صلی‌الله عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قلب المؤمن»؛ رسول خدا، قلب مؤمن را این‌گونه وصف کرده است:

«القلوب أربعه»؛ قلب‌ها، چهار قسم هستند.

«قلب أجرد فيه سراج يزهر فذلك قلب المؤمن»؛ دل مؤمن، دلی است که در آن چراغی است که روشن بوده و تلالو دارد و برای او راهنماست. چرا می‌گوییم «قلب أجرد»؟ ابوطالب در شرح این حدیث که پیغمبر فرموده است که قلب مؤمن، «قلب أجرد» است و أجرد از تجرد است می‌فرماید:

«و إنجراد القلب بالزهد في الدنيا»؛ چون در امور دنیا زهد ورزیده است، لذا قلب و روحش حالت تجرد پیداکرده است.

«و تجرده من الهوى»؛ از چه چیزی، تجرد پیداکرده است؟ از خواسته‌های نفس اماره!

«و سراجه الذي يزهر فيه هو نور اليقين»؛ ابوطالب می‌گوید: اینکه پیغمبر فرموده است که در دل یک چراغی هست؛ یعنی چراغی که روشن می‌شود، نور یقین و یقین به گفته‌های خداست.

«به يبصر الغيب»؛ به‌وسیلۀ همین نور نیز می‌تواند غیبیّات الهی را ببیند.

«و قال بعض علمائنا: من سَهَر أربعين ليله»؛ از این قسمت به بعد وارد موضوع سهر و بیداری شب می‌شود و مطالبی دربارۀ بیداری شب می‌آورد. مطالبی که تا به اینجا گفته شد دربارۀ جوع بود و در ادامه به ترتیب مطالبی در مورد سهر، صمت و عزلت و خلوت آورده می‌شود. ما مطالبی را که ایشان از گفته‌های عرفا و احادیثی از حضرت رسول خدا بیان فرموده‌اند را استخراج کرده‌ایم.

ایشان در سطر اول از پاراگراف اولِ صفحۀ ۱۶۹ فرموده بودند: خَلق به سه چیز محجوب‌اند: «حب الدرهم، وطلب الرئاسه و طاعه النساء». ما [این روایت را] در جلد اولِ صفحۀ ۴۸۱ کتابِ «مناقب‌الابرار و محاسن الاخیار» ابن خمیس موصلی، متوفای ۵۵۲، [پیدا کردیم]؛ ایشان این کلام را از چه کسی نقل می‌کند؟ از عارفی به نام ابواسحاق ابراهیم بن احمد بن اسماعیل. ایشان فرموده‌اند که: «آفه المرید ثلاث خصال: حب الدرهم و حب النساء و حب الرياسه»؛ البته در متن کتاب آخر گفته نیامده است، اما ما آخر کلام را نیز می‌خوانیم.

ایشان می‌گوید: اگر بخواهید حب درهم و دینار را از دل بیرون کنید باید چه‌کار کنید.

«فیدفع حب الدرهم باشتغال الورع»؛ باید بروید و خود را به ورع، تقوا، احتیاط و پرهیزگاری بیندازید تا به‌تدریج محبت دنیا، درهم، دینار، زر، نقره، طلا و امثال آن از دلت بیرون برود.

«فیدفع حب النساء بترک الشهوات»؛ می‌توانیم محبت زن را دفع کنیم؛ چون بعضی‌ تا پولشان زیاد می‌شود به سراغ زن‌بازی می‌روند. حتی ممکن است که به یک زن محسنه هم نزدیک شوند؛ بنابراین وقتی شهوت گُل کند دیگر چیزی نمی‌فهمد! آقا ببینید در روایت و فتوای علما آمده است که دو نامحرم نباید درجایی که در آن بسته است و رفت آمد نمی‌شود، جمع شوند؛ حتی بعضی از مراجع فتوا داده‌اند که نمازخواندن در چنین مکانی باطل است.

«و مداومه الصوم»؛ اگر شما بخواهی، محبت زن را همانند محبت دنیا از دلت بیرون کنی و به سراغ حرام و شهوت‌های حرام نروی باید یک مقدار کَفِّ نفس کنی. ترک شهوت کنی. جوع و گرسنگی بکشی و مداومت کنی که زیاد روزه‌ بگیری.

«ویدع حب الریاسه بالخمول»؛ «خمول» به مفهوم گمنامی است. اگر نمی‌خواهی طالب مقام، جاه، رفعت، شهرت و امثال آن باشی، باید خودت را گمنام کنی. خودت را که گمنام کنی دیگر کسی نمی‌آید تو را رئیس کند.

«تتولد هذه الشهوات من الشبع و فراغ القلب»؛ می‌فرماید: به‌طورکلی این شهوت‌ها ناشی از سیری شکم و فارغ بودن قلب است؛ چون قلب را به ذکر خداوند مشغول نکرده است. اگر انسان قلب را به ذکر خدا مشغول کند؛ قهراً دیگر به دنبال این مسائل نخواهد رفت.

اما مسئلۀ دیگر توبۀ نصوح بود که [مطالب آن در جلسۀ اول] خوانده شد. توبۀ نصوح را از کتاب کافی، باب التوبه، جلد ۴، صفحۀ ۲۲۶ [نقل می‌کنیم].

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن معاويه ابن وهب قال: سمعت أبا عبدالله علیه السلام یقول: «إذا تاب العبد توبه نصوحا أحبه الله فستر عليه في الدنيا والآخره»؛

فرموده: اگر بنده‌ای را خداوند دوست داشته باشد و این بنده قبلاً توبۀ نصوح انجام داده باشد، خدا چنین بنده‌ای را دوست دارد؛ و اگر چنین بنده‌ای را دوست داشته باشد در دنیا و آخرت او را مستور خواهد کرد.

راوی می‌گوید:

فقلت: وكيف يستر عليه؟»؛ ستاریت خداوند چگونه است؟

«قال: ينسي مَلَكيْه ما كتبا عليه من الذنوب»؛ یعنی وقتی خداوند بخواهد ستاریت کند از بنده‌ای که مرتکب گناهان بسیاری شده است، چه‌کار می‌کند؟ خداوند به آن دو ملکِ همراهِ بنده‌اش که گناهانش را نوشته‌اند، فراموشی می‌دهد تا دیگر او را متذکر نکنند.

 «ويوحي إلى جوارحه: اكتمي عليه ذنوبه»؛ به جوارحش نیز می‌گویند: که گناهان را بر او کتمان کنید؛ چون جوارح در روز قیامت حرف می‌زنند. اگر به زبان بگوید من نکردم، – مثلاً فرض کنید مجرمی را نزد قاضی می‌آورند و می‌گوید من نکردم- [آیا این مجرم] خیال می‌کند که محکمۀ خدا نیز این‌طور است و [می‌تواند بگوید که] من نکردم! خداوند در آیه‌ای از سورۀ «یس» می‌فرمایند: در آن روز به دهانش مهر می‌زنند و می‌گویند حالا می‌گویی: نه! ای دست، تو بگو! ای پا، تو بگو! ای چشم، تو بگو! ای گوش، تو بگو! تمام اعضا و جوارح به سخن درمی‌آیند. خدا قدرت دارد که سنگی را به زبان درآورد لذا اعضا و جوارح نیز در آن روز به زبان درمی‌آیند؛ اما وقتی خداوند بخواهد با ستاریتش لطف کند به اعضا نیز می‌گوید که کاری به کار او نداشته باشند.

«و يوحي إلى بقاع الأرض اكتمي ما كان يعمل عليك من الذنوب»؛ در این مورد آیه‌ای در قران وجود دارد که خداوند در سورۀ زلزال می‌فرمایند: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿۱﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾ وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ﴿۳﴾ يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿۴﴾»؛ آقا! در روز قیامت، زمین به سخن درمی‌آید؛ یعنی شما در کدام زمین گناه کرده‌اید؟ همان زمین می‌آید و می‌گوید! توجه کردید! لذا گفته‌اند در عبادت نیز همین‌طور است؛ وقتی می‌خواهید در یکجایی عبادت کنید برای خودتان یکجا قرار ندهید؛ چند جا بروید چرا؟! چون هریک از بقعه‌های زمین برای شما شهادت می‌دهند و هریک شاهد می‌شوند. حالا خداوند نیز به آن نقاطی از زمین که این بندۀ خدا بر روی آن توبۀ نصوح کرده، می‌گوید: تو علیه او حرفی نزنی.

«فيلقى الله حين يلقاه وليس شيء يشهد عليه بشيء من الذنوب»؛ وقتی در روز قیامت به ملاقات الهی می‌رود دیگر ‌آنجا کسی را ندارد که علیه‌ او گواهی دهد. این هم یک روایت خوبی بود.

در روایت دیگری از معانی‌الأخبار صفحه ۱۷۴، معنای توبۀ نصوح آمده است. یک معنی این است که وقتی از ابوالحسن سؤال می‌کنند که توبه نصوح یعنی چه؟ می‌فرمایند:

«فَکَتَبَ ان یَکونَ الباطِنُ کالظّاهرِ و افضَلَ مِن ذلکَ»؛ فرمود: توبۀ نصوح یعنی باطن و ظاهر تو یکی شود؛ نفاق نداشته باشی به‌طوری‌که در ظاهر یک‌جور تظاهر کنی و باطنت جور دیگری باشد. باطن را باید از رذایل نفسانی پاک کرد. بعد فرمودند: «و افضَلَ مِن ذلکَ»؛ معنای این جمله چیست؟ یعنی افضل از ظاهر [باشد]؛ یعنی آن‌قدر نسبت به باطن، کوشا باشی که باطنت را از ظاهرت هم بهتر کنی. این‌یک روایت در معنی توبه نصوح بود.

روایت دوم این است: [امام صادق -علیه‌السلام- فرمود:] «وقد روی أن توبه النصوح هو ان یَتوبَ الرّجُلُ مِن ذَنبٍ، و یَنویَ ان لا یَعودَ‌ الیهِ ابَداً»؛ [منبع: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص ۴۳۲. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص ۱۷۴.]

یعنی به‌کلی پشیمان شود و از همۀ گناهان توبه کند؛ و همین‌طور نیت و تصمیم قطعی‌اش بر این باشد که دیگر به گناهان گذشته‌اش برنگردد؛ این معنای توبۀ نصوح می‌شود.

بعد راجع به مطلبِ «الشيطان يجري من ابن آدم مجرى الدم.» [که در جلسۀ دوم شرح داده شد]؛ این روایت از رسول خدا است که ایشان [ابوطالب] مدرک روایت را نیاورده بود. ما مدارک اهل سنت را نگاه کردیم [و این روایت را پیدا کردیم.] در جلد یازدهم کتاب صحیح بخاری در صفحه ۴۹، حدیث ۶۴۱۱ [آمده است:]

حدثنا عبدالعزیز بن عبدالله، حدثنا ابراهیم عن ابن شهاب، عن علی بن الحسین عن النبی صلی الله علیه و سلم: «أَتَتْهُ صَفِيَّه بِنْت حُيَي»؛ صفیه داخل خانه می‌شود و نزد پیغمبر می‌آید؛ وقتی حرف یا مطلبش به اتمام رسد، پیغمبر یک مقداری از راه را با او همراه می‌شود.

«فلما رجعت انطلق معها»؛ وقتی‌که خواست به خانه‌اش برگردد، -انطلق؛- پیغمبر همراه این خانم یک مقداری از خانه، بیرون رفتند.

«فَمَرَّ بهِ رَجُلانِ مِنْ الأَنْصَارِ»؛ پیغمبر دیدند که دو نفر از انصار بیرون از منزل کشیک می‌دهند؛ ظاهر را که من استنباط کرده‌ام این است که‌ آن‌ها یا می‌خواستند به این [خانم] نظرِ سوء کنند یا اینکه نسبت به پیغمبر شکی داشته‌اند، حالا چه طور شده که پیغمبر آن دو نفر را صدا زدند که بیایند؛ سپس فرمودند که این خانمی که همراه من است صفیه است؛ یعنی یک‌وقت شما نظر دیگری به من نداشته باشید. بعد آن‌ها چه گفتند؟

«قَالا سُبْحَانَ الله يا رسول الله»؛ آن‌ها گفتند: سبحان الله! یعنی چرا ما مثلاً [نظرِ سوئی داشته باشیم!] سپس حضرت فرمودند:

«إن الشيطان يجري من ابن آدم مَجْرَى الدَّم»؛ آن‌ها «سُبْحَانَ الله» گفتند که شاید منظورشان این بوده که یعنی ما دربارۀ شما شکی بکنیم؟! پیغمبر فرمود: که این حرف‌ها تعارف است! شیطان مثل خون در رگ‌های شما جریان دارد؛ ممکن است شیطان یک وسوسه‌ای ایجاد کند؛ لذا من برای دفع آن وسوسه با این خانم بیرون آمدم تا به شما بگویم که قضیه چه بوده است.

البته ما چنین روایتی را در منابع شیعه ندیدیم؛ ولی این روایت را صحیح بخاری نقل کرده است.

همچنین روایت «يامعشر الحواريين جوّعوا بطونكم»[۱] در تفسیر روح البیان، جلد ۳ صفحه ۵۴۰ آمده است. البته این روایت لواحق و ملحقاتی نیز دارد که زمان ایجاب نمی‌کند که آن را ذکر کنیم. به همین مقدار اکتفا می‌کنیم. صل الله علی محمد و آله الطاهرین.

[۱] – «وفي خبر عن عيسى عليه السلام: يامعشر الحواريين جوّعوا بطونكم وعطشوا أكبادكم وأعروا أجسادكم لعل قلوبكم ترى الله عزّ وجلّ» (قوت القلوب/ فصل ۲۷)


برای مشاهده متن مکتوب سایر جلسات شرایط مریدی و ارادت از طریق لینک های زیر وارد شوید:

1. شرح قوت القلوب شرایط مریدی و ارادت (بخش اول)

2. شرح قوت القلوب شرایط مریدی و ارادت (بخش دوم)

3. شرح قوت القلوب شرایط مریدی و ارادت (بخش چهارم)

Your browser does not support this audio
لینک کوتاه : https://www.komeily.com/?p=22325

مطالب مشابه

  • شرایط مریدی و ارادت / بیانات آیت‌الله کمیلی خراسانی در شرح کتاب قوت القلوب (بخش چهارم)
  • بیانات آیت الله کمیلی خراسانی با موضوع شرایط مریدی و ارادت (بخش دوم)
  • شرح قوت القلوب شرایط مریدی و ارادت (بخش اول) بیانات آیت الله کمیلی خراسانی
  • موانع ورود به سیر و سلوک در بیان بعضی از عرفا
  • اهميت نیت عمل سالک در وصول الي الله

نظرات

  1. ذاکر گفت:
    2019-04-17 در 17:49

    سلام علیکم
    لازم دانستم از همه عوامل سایت تشکر ویژه داشته باشم واقعا که مطالب گره گشا هستند.بنده گاهی از طریق نزم افزار موبایل سایت مطالب را دنبال میکنم.
    اجرکم عندالله

    پاسخ

برای صرف‌نظر کردن از پاسخ‌گویی اینجا را کلیک نمایید.

کلام استاد

کلیپ صوتی

زیارت و دیدار حضرت صاحب الزمان (عج)

Your browser does not support this audio

ویژه نامه

مجموعه سخنرانی‌های آیت الله کمیلی خراسانی «حفظه الله» در ماه ذی الحجه
خرید کتاب اخلاق اهل بیتی
خرید کتاب چهل چراغ سلوک
خرید کتاب مطلع معرفت نفس
خرید کتاب سرچشمه راز و نیاز
خرید کتاب صد منزل دل
کانال رسمی آیت الله کمیلی خراسانی در پیام رسان ایتا

تقویم سلوکی

  • اعمال ماه ذی الحجه الحرام
  • مناسبتها
  • فضایل

مناسبتهای ذی الحجه

فضیلت ماه ذی الحجه

تبلیغات

پایگاه تخصصی عرفان عملی شیعی

    • بیانات عرفانی آيت الله كميلي
    • اخبار و اطلاعیه ها
    • کشکول المطالب
    • دستورالعمل سالکان مبتدی
    • ویژه نامه ها
    • ترنم حداد

تمام حقوق اين وب سايت متعلق به آیت الله محمد صالح کمیلی خراسانی مي باشد