توصیف ذات حضرت احدیت در کلام حضرت امام حسین علیهالسلام
نافع بن ازرق، رهبر فرقه ازارقه خوارج به امام حسین علیه السلام عرض کرد: «خدایی را که می پرستی برای من توصیف کن!»
⭐️امام حسین علیه السلام فرمود:یا نافِعُ مَنْ وَضَعَ دینَهُ عَلَی الْقِیاسِ لَمْ یزَلِ الدَّهْرُ فِی الالتِباسِ مائِلًا ناکباً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً بِالْاعْوِجاجِ ضالّاً عَنِ السَّبیلِ قائِلًا غَیرَ الْجَمیلِ یابْنَ الازْرَقِ اصِفُ الهی بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ لایدْرَک بِالْحَواسِ، وَلا یقاسُ بِالنّاسِ قَریبٌ غَیرُ مُلْتَصِق، وَبَعیدٌ غَیرُ مُسْتَقْصی یوَحَّدُ، وَلا یبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْآیاتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا الهَ الا هُوَ الْکبیرُ الْمُتَعالُ؛ای نافع! هرکس دین خود را بر قیاس بسازد همواره در اشتباه است و در راه به صورت افتد، به اعوجاج و کژی کوچ کند، گمراه گردد و سخنان نازیبا گوید.ای پسر ازرق! من خدایم را وصف می کنم به آنچه او خود را وصف فرموده است. او به حواس ادراک نشود و به مردم قیاس نگردد. نزدیک است اما به چیزی چسبیده نیست، دور است اما دوری نجسته (دوری و نزدیکی خداوند مانند دوری و نزدیکی موجودات دیگر نیست. دوری و نزدیکی او با حواس مادی قابل درک نمی باشد) او یگانه است و تبعیض، تجزیه و ترکیب در او راه ندارند، و به نشانه ها شناخته شده و به علامت ها وصف گردیده است؛ غیر از خداوند بزرگ و بلند مرتبه، خدایی نیست.ابن ازرق گریست و گفت: «ما احْسَنَ کلامَک»؛ چقدر نیکو است کلام تو!
⭐️امام حسین علیه السلام فرمود: «به من رسیده که تو بر پدر و برادرم و بر من گواهی به کفر می دهی!»ابن ازرق گفت: «امّا وَاللهِ یا حُسَینُ لَئِنْ کانَ ذلِک لَقَدْ کنْتُمْ مَنارَ الاسْلامِ وَ نُجُومَ الاحْکامِ»؛ یا حسین! اگر این ناسزا از من صادر شده، به خدا سوگند! به یقین، شما چراغ اسلام و ستارگان احکام خدایید.[۱] یعنی مردم باید از انوار علوم و معارف شما روشنی بجویند و در تاریکی ها به ستاره های وجود شما هدایت گردندپی نوشت:[۱] سمو المعني؛ ص ۱۴۸؛ به نقل از تاريخ دمشق؛ ج ۴، ص ۳۲۳.
توحید و معرفت خدا از لسان مبارک حضرت امام حسین علیهالسلام
عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا : أَيُّهَا اَلنَّاسُ اِتَّقُوا هَؤُلاَءِ اَلْمَارِقَةَ اَلَّذِينَ يُشَبِّهُونَ اَللَّهَ بِأَنْفُسِهِمْ يُضٰاهِؤُنَ قَوْلَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْكِتَابِ بَلْ هُوَ اَللَّهُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ اَلسَّمِيعُ اَلْبَصِيرُ. لاٰ تُدْرِكُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِيفُ اَلْخَبِيرُ اِسْتَخْلَصَ اَلْوَحْدَانِيَّةَ وَ اَلْجَبَرُوتَ وَ أَمْضَى اَلْمَشِيَّةَ وَ اَلْإِرَادَةَ وَ اَلْقُدْرَةَ وَ اَلْعِلْمَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ لاَ مُنَازِعَ لَهُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لاَ كُفْوَ لَهُ يُعَادِلُهُ وَ لاَ ضِدَّ لَهُ يُنَازِعُهُ وَ لاَ سَمِيَّ لَهُ يُشَابِهُهُ وَ لاَ مِثْلَ لَهُ يُشَاكِلُهُ لاَ تَتَدَاوَلُهُ اَلْأُمُورُ وَ لاَ تَجْرِي عَلَيْهِ اَلْأَحْوَالُ وَ لاَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ اَلْأَحْدَاثُ وَ لاَ يَقْدِرُ اَلْوَاصِفُونَ كُنْهَ عَظَمَتِهِ وَ لاَ يَخْطُرُ عَلَى اَلْقُلُوبِ مَبْلَغُ جَبَرُوتِهِ لِأَنَّهُ لَيْسَ لَهُ فِي اَلْأَشْيَاءِ عَدِيلٌ وَ لاَ تُدْرِكُهُ اَلْعُلَمَاءُ بِأَلْبَابِهَا وَ لاَ أَهْلُ اَلتَّفْكِيرِ بِتَفْكِيرِهِمْ إِلاَّ بِالتَّحْقِيقِ إِيقَاناً بِالْغَيْبِ لِأَنَّهُ لاَ يُوصَفُ بِشَيْءٍ مِنْ صِفَاتِ اَلْمَخْلُوقِينَ وَ هُوَ اَلْوَاحِدُ اَلصَّمَدُ مَا تُصُوِّرَ فِي اَلْأَوْهَامِ فَهُوَ خِلاَفُهُ لَيْسَ بِرَبٍّ مَنْ طُرِحَ تَحْتَ اَلْبَلاَغِ وَ مَعْبُودٍ مَنْ وُجِدَ فِي هَوَاءٍ أَوْ غَيْرِ هَوَاءٍ هُوَ فِي اَلْأَشْيَاءِ كَائِنٌ لاَ كَيْنُونَةَ مَحْظُورٍ بِهَا عَلَيْهِ وَ مِنَ اَلْأَشْيَاءِ بَائِنٌ لاَ بَيْنُونَةَ غَائِبٍ عَنْهَا لَيْسَ بِقَادِرٍ مَنْ قَارَنَهُ ضِدٌّ أَوْ سَاوَاهُ نِدٌّ لَيْسَ عَنِ اَلدَّهْرِ قِدَمُهُ وَ لاَ بِالنَّاحِيَةِ أَمَمُهُ اِحْتَجَبَ عَنِ اَلْعُقُولِ كَمَا اِحْتَجَبَ عَنِ اَلْأَبْصَارِ وَ عَمَّنْ فِي اَلسَّمَاءِ اِحْتِجَابَهُ عَمَّنْ فِي اَلْأَرْضِ قُرْبُهُ كَرَامَتُهُ وَ بُعْدُهُ إِهَانَتُهُ لاَ يُحِلُّهُ فِي وَ لاَ تُوَقِّتُهُ إِذْ وَ لاَ تُؤَامِرُهُ إِنْ عُلُوُّهُ مِنْ غَيْرِ نَوْقَلٍ وَ مَجِيؤُهُ مِنْ غَيْرِ تَنَقُّلٍ يُوجِدُ اَلْمَفْقُودَ وَ يُفْقِدُ اَلْمَوْجُودَ وَ لاَ تَجْتَمِعُ لِغَيْرِهِ اَلصِّفَتَانِ فِي وَقْتٍ يُصِيبُ اَلْفِكْرُ مِنْهُ اَلْإِيمَانَ بِهِ مَوْجُوداً وَ وُجُودَ اَلْإِيمَانِ لاَ وُجُودَ صِفَةٍ بِهِ تُوصَفُ اَلصِّفَاتُ لاَ بِهَا يُوصَفُ وَ بِهِ تُعْرَفُ اَلْمَعَارِفُ لاَ بِهَا يُعْرَفُ فَذَلِكَ اَللَّهُ لاَ سَمِيَّ لَهُ سُبْحَانَهُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ اَلسَّمِيعُ اَلْبَصِيرُ .
ای مردم، از این جماعت خارج شده از دین (مارقین) که خدای یگانه را با خود قیاس می کنند بر حذر باشید، اینان گفتارشان شبیه به سخن افرادی از اهل کتاب است که کافر شدند، بلکه او خدای یگانه است که چیزی همانند او نیست، و اوست شنوا و بینا، چشمها او را در نیابد و او چشمها را دریابد، و اوست لطیف (ریزین و باریکدان) و آگاه [به ظاهر و باطن].◻️وحدانیّت و جبروت را مخصوص خود ساخته [هیچ کس جز او در آن دخالتی ندارد] و مشیّت و خواست و قدرت و علم بر هر آنچه شدنی است به اجرا درآورده، در حیطه قدرتش نه بدخواهی دارد که ستیزه جوئی کند، و نه همتائی که با او برابری کند و نه مخالفی که به کشمکش پردازد. نه هم نامی دارد که شبیه او باشد، و نه مانندی که به او ماند. نه دست خوش حوادث گردد، و نه بر او تغییر و تحوّل اثر گذارد، و نه هیچ پدیده ای در وی راه یابد وصف کنندگان از درک صفات و حدّ و کنه عظمت او ناتوانند [هیچ شارحی توان آن ندارد که به حقیقت عظمت صفات وی برسد] «۱» و اندازه جبروت و بزرگی او بر هیچ دلی خطور نمی کند، زیرا او در هیچ صفت همتائی ندارد، نه دانشمندان در پرتو علم و دانش او را دریابند، و نه اندیشمندان به یاری فکرشان وی را درک کنند. و لکن توسّط تصدیق، آن هم از روی ایمان به غیب میتوان به آنکه او هست پی برد.◻️چون خدا به هیچ صفت مخلوقات وصف نمی شود، او یگانه است و بی نیاز، آنچه در خیال و وهم از او تصوّر شود خلاف آن است، آنکه در زیر وصف و بیان و درک «۲» گنجانده شود پروردگار نیست، و آن چیزی که در هوا یا غیر آن یافت شود معبود [و در خور پرستش] نیست.
او در هر چیزی وجود دارد ولی نه در بند و حصار آن، و از هر چیزی جدا است ولی نه آن گونه که از آن پنهان باشد، آن کس که مخالفی با او مقایسه شود و همتائی با او برابری کند؛ قادر و توانا نیست، قدمت او زمانی و گذشت روزگار نیست، و خدا در همه جا هست و توجّه به او سوی مخصوصی ندارد (به هر سو که روی آرید خدا همان جا است).
از خرد و عقل نهان است، همچنان که از دیدگان ناپیدا، و ناپیدائی او از آسمانیان مانند ناپیدائیش از اهل زمین است. نزدیکی به خدا کرامت است، و دوری از او حقارت. نه «فی» [که ظرف زمان و مکان است] در او جای دارد، و نه کلمه «إذ» (گاه) او را در زمان محصور و محدود می سازد و نه «إن» (اگر) [که نشانه تردید در کلام است] او را ملزم [نه در بند مکان است و نه محدود به زمان، و نه در قید تردید و اگر].
رفعت مقام او بدون صعود و فراز، و حضور او بی هیچ جابجائی است. نیست و نابود را بیافریند، و بود را از صحنه هستی بیرون برد. جز او را در یک زمان دو صفت نباشد. اندیشه به همان ایمان به بودن او تواند رسید، و اعتقاد به همان محض وجود اوست نه به صفتی جز در وجود او، او خود خالق صفات است نه آنکه با آنها تعریف شود، و به اختیار او علوم شناخته می شود نه آنکه او با آن ابزار شناخته شود، پس این خدای بی همتا و بی مانندی می باشد- پاک و منزّه است-، اوست شنوا و بینا.
پینوشت(۱) یعنی وصف خداوند تنها از مجرا و مسیر خود او- تعالی ذکره- ممکن است.(۲) مرحوم علّامه مجلسی در معنی «بلاغ» و موارد تصحیف آن: «تلاع» و «نقاع» بیاناتی دارند، پس هر کس در پی آن است برای اطّلاع به کتاب بحار الانوار ج ۴ ص ۳۰۱ و ۳۰۲ مراجعه فرمایید. #تحف العقول / ترجمه جعفری، ص۲۲۶