• فارسی
  • العربية
  • English
  • اردو
  • فروشگاه اینترنتی
  • ارسال سوال

امروز : سه شنبه, 1 فروردین , 1402

صفحه ورود

آیا گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟ بستن
ورود نسخه قدیم ارسال سوال

نمایش منو

    • خانه
    • آشنایی با استاد
    • سخنرانی ها
      • سخنرانی اخلاقی
      • سخنرانی عرفانی
      • شرح ادعیه و احادیث
    • متون عرفانی
      • کشکول المطالب
      • رسائل عرفانی
      • نامه ها و گفتگوها
      • اشعار عرفانی
      • عرفان در کلام رهبری
      • واژه های عرفانی
    • شرح درس
      • المطالب السلوکیه
      • منازل السائرین
      • مصباح الشریعه
      • قوت القلوب
      • رسالۀ لب اللباب
      • دعاي مكارم الاخلاق
      • مباحث فقهی
    • ارسال سوال
      • گلچيني از پرسش و پاسخ
      • اطلاعیه عدم پذیرش شاگرد سلوکی
    • کتابخانه
      • آثار و تالیفات استاد
      • آثاری درباره استاد
      • کتب مورد توصیه ی استاد
    • عرفان بانوان
    • خاطرات
    • دیدار با علما
    • مقالات
    • مصاحبه و رسانه
    • کلیپ تصویری
    • نگارخانه
    • اخبار
    • فروشگاه
    • درباره ما
  • خانه
  • آشنایی با استاد
  • سخنرانی ها
    • سخنرانی اخلاقی
    • سخنرانی عرفانی
    • شرح ادعیه و احادیث
  • متون عرفانی
    • کشکول المطالب
    • رسائل عرفانی
    • نامه ها و گفتگوها
    • اشعار عرفانی
    • عرفان در کلام رهبری
    • واژه های عرفانی
  • شرح درس
    • المطالب السلوکیه
    • منازل السائرین
    • مصباح الشریعه
    • قوت القلوب
    • رسالۀ لب اللباب
    • دعاي مكارم الاخلاق
    • مباحث فقهی
  • ارسال سوال
    • گلچيني از پرسش و پاسخ
    • اطلاعیه عدم پذیرش شاگرد سلوکی
  • کتابخانه
    • آثار و تالیفات استاد
    • آثاری درباره استاد
    • کتب مورد توصیه ی استاد
  • عرفان بانوان
  • خاطرات
  • دیدار با علما
  • مقالات
  • مصاحبه و رسانه
  • کلیپ تصویری
  • نگارخانه
  • اخبار
  • فروشگاه
  • درباره ما
رسائل عرفانی

25 آبان 1394

کد مطلب : 3757

رساله ی وجودیه

بازدیدها: 463

 رساله وجودیه / شیخ محیی الدین عربی اندلسی
 

بسم الله الرحمن الرحیم
«و به ثقتی و علیه اعتمادی»
حمد شایسته خداوند است و همو کافی است و سلام بر بندگان برگزیده‌اش.
در معنی قول نبی صلی الله علیه و آله: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»
سپاس خداوندی را که قبل از وحدانیّت او قبلی نبود مگر که آن قبل هم او بود و بعد از فردانیتش بعدی نبود مگر این‌که آن بعد او بود و بود و نه بعدی با او بود و نه قبلی و نه بالایی و نه تحتی و نه نزدیکی و نه دوری و نه چگونگی و نه کجایی و نه حینی و نه أوانی و نه وقتی و نه زمانی و نه کون و مکانی و او الان همانست که بود.
او واحدی است بدون وحدانیّت و فردی است بدون فردانیّت، مرکب از اسم و مسمی نیست و اول است بدون اولیّت و او آخر است بدون آخریت و ظاهر است بدون ظاهریت و باطن است بدون باطنیت . یعنی : او همان وجود حروف اول است و وجود حروف آخر و وجود حروف ظاهر و وجود حروف باطن و هیچ اولی و آخری و ظاهری و باطنی جز او نیست. بدون این‌که وجود این حروف، وجود او گردد و وجود این حروف، او گردد. پس بفهم و گرنه در غلط حُلولیّت اُفتی.
در او شیئی نیست نه داخل و نه خارج. شایسته است که او را بدین صفت بشناسی و نه به علم و نه به عقل و نه به فهم و نه به وهم و نه به حس و نه به چشم ظاهر و نه به چشم باطن و نه به ادراک.
او را جز او نبیند و جز او را درک نکند و جز او نشناسد. می‌بیند خودش را خودش و می‌شناسد خودش را خودش. نمی‌بیند او را احدی غیرش و درک نمی‌کند احدی غیرش. حجابش وحدانیّت اوست، پس او را شیئی غیر خودش نمی‌پوشاند. وجودش حجابش است، وجودش به وحدانیتش پوشیده می‌شود بدون هیچ چگونگی. غیر او احدی نه او را می‌بیند و نه درک می‌کند، نه نبی مرسلی و نه ولی کاملی و نه ملک مقربی او را نشناسد. نبی او خودش است و رسولش خودش و رسالتش خودش و کلامش خودش.
خودش را برای خودش از خودش به سوی خودش فرستاد و نه واسطه‌ای و نه سببی غیر او بود و نه تفاوتی بین ارسال کننده و ارسال شده بود. ارسال شده به سوی او و به وسیله او.
و وجود حروف الله وجود اوست و نه غیر او و نه فنای او و نه اسمش و نه مسمایش و نه وجودش به غیر او بود. پس بدین جهت نبی علیه‌السلام فرمود : «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و همو علیه الصلاه و السلام گفت : «عرفت ربّی بربّی».این اشاره دارد که همانا تو، تویِ تو نیستی بلکه تو بدون تو، او هستی. نه او در تو داخل است و نه تو در او داخلی و نه او از تو خارج است و نه تو از او خارجی، معنی آن این است که همانا تو موجودی و صفت تو این است بدون غیری برای او بلکه معنی آن این است که : همانا تو، تو فقط نیستی و نمی‌باشی، نه به نفست و نه به او و نه در او و نه با او و نه از او و نه برای او و نه تو فانی هستی و نه تو موجودی. تو او هستی و او تو است بدون علّتی از این علل. پس چون وجودت را بدین صفت دانستی، خدای را دانستی وگرنه هیچ ندانی.
بسیاری از عارفین معرفت الهی را به فنای وجود اضافه کردند و فنای فناء. این غلطی محض و سهوی واضح است. چون که معرفت الهی محتاج به فنا در وجود نیست و نه فنا در فنای او.
علّت این است که برای اشیاء وجودی نیست پس فنایی نیست. چون‌که فنا پس از اثبات وجود است. پس چون خودت را بدون وجود و بدون فنا شناختی پس الله تعالی را شناختی وگرنه نشناختی.
و اضافه معرفت خدای متعال به سوی فنای وجودی و به سوی فنای فنای او مثبت شرک است. همانا تو هنگامی که معرفت الهی را به سوی فنای وجود و فنای فنا اضافه کردی، وجود را برای غیر خدا و نقیض او اثبات کردی و این شرکی واضح است. پس نبی صلی الله علیه و آله گفت: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» و نگفت: کسی که نفس خود را فانی کند پروردگارش را می‌شناسد. پس اثبات، غیر مناقض فنای اوست و آنچه ثبوتش جایز نیست، فنایش جایز نیست.
وجود تو لا شیء است و لاشیء مضاف به شیء نمی‌شود. نه فانی می‌شود و نه غیر فانی و نه موجود می‌گردد و نه غیر موجود. او علیه اسلام اشاره کرد به این‌که تو الان معدومی آن‌چنان که قبل از تکوین معدوم بودی. پس بنابر قول او علیه اسلام که : «کان الله و لاشیء معه» الان ازل است و همان ابد است و الان قِدَم است. پس الله همان وجود ازلی است و وجود ابدی است و وجود قِدَمی است بدون وجود ازلی و ابدی و قدمی. پس اگر این‌طوری نبود او واحد نبود که شریکی برایش نباشد و واجب است که او واحد باشد و شریکی برای او نباشد. پس شریک او وجودش بذاته است نه به وجود خدای متعال، پس بدین خاطر پروردگاری ثانی می‌باشد و این محال است.
خداوند نه شریک و نه نِد و نه کفو دارد. و هر کس چیزی با خدای متعال دید یا از خدای متعال یا در خدای متعال در حالیکه آن شیء محتاج به خداوند است و به ربوبیّت او محتاج است، پس به تحقیق که آن شیء را شریک محتاجی به خداوند در ربوبیّت او قرار داد و کسی که جایز دانست با خداوند چیزی که قائم به نفسش و یا قائم به او باشد در حالیکه آن فانی از وجودش یا از فنایش باشد، این بُعد بعیدی است که بویی از معرفت نفس نبرده است. پس کسی که جایز دانست آن، موجودی سوای او است و قائم به او و در او، پس فانی می‌باشد و فنایش، فانی در فنایش است، پس فنا در فنا می‌شود و تسلسل به وجود می‌آید و این شرک بعد از شرک است و معرفتی برای نفس نیست پس آن شرک است و عرفان به خدا یا به نفس نیست.
سؤال : راه به سوی معرفت نفس و معرفت الله چیست؟
– سبیل معرفت این دو این است که خداوند عزوّجل بود (هست) و شیء با او نیست و الان نیز همان طور است.
سؤال : نفس خود را غیر خداوند می‌بینم و خداوند را غیر نفس خودم ؟
جواب : آن‌چه نبی علیه السلام از نفس اراده کرده است همان وجود تو و حقیقت توست، نه نفسی که مسمی به لوّامه و امّاره و مطمئنه است. بلکه اشاره به نفس، مقصود تمام ماسوای خداوند عزوّجل است.
همانا او علیه السلام فرمود : «خداوند اشیاء را عیان بمن بنمایان». پس اشاره به اشیاء همان ماسوای خداوند است. یعنی مرا به آنچه سوای توست آشنا گردان برای شناخت و دانستن اشیاء.
شیء چیست؟ آیا او تو است یا غیر تو؟ آیا قدیم است یا حادث؟ آیا باقی است یا فانی؟ پس چون خداوند به او (نبی(ص))، ماسوای خود را، نفسش (نفس حق) نشان داد، بدون وجود ماسوایش از اشیاء پس اشیاء را همان‌طور که هستند دید. (فان أراه الله ماسواه نفسه بلاوجود ماسواه من الاشیاء، فرأی الاشیاء کماهی) یعنی اشیاء را همان ذات الله متعال دید بدون کیفیّتی و نه کجایی و نه اسمی و اسم اشیاء بر نفس و غیر نفس از اشیاء واقع شد.
پس وجود نفس و وجود اشیاء در شیئیت مساوی هستند پس هنگامی‌که اشیاء را شناختی، نفس را می‌شناسی و چون نفس را شناختی رب را می‌شناسی. پس آن‌چه که تو می‌پنداری سوای خداوند است سوای او نیست بلکه سوای الله متعال عین‌الله است و لیکن تو او را نمی‌شناسی و تو او را می‌بینی. و نمی‌دانی که همانا او را می‌بینی. پس چون این سر بر تو مکشوف شد خواهی دانست که تو ماسوای الله متعال نیستی و می‌دانی که مقصودت و مطلوبت در طلبت همان پروردگارت بود و می‌دانی که هیچ احتیاجی به فنا و فنای فنا نداری. تو نه زایل می‌شوی و نه زایل می‌کنی بدون هیچ حین و أوانی، آن‌چنان که در قبل گفتیم.
پس می‌بینی جمیع صفات تو، صفات اوست و ظاهر تو ظاهر اوست و باطن تو باطن اوست و اول تو اول اوست و آخر تو، آخر اوست بدون هیچ شک و ریبی در هنگام معرفت.
امّا قبل از معرفت نمی‌بینی که صفات تو، صفات اوست و ذات تو، ذات اوست بدون صیرورت تو او را و صیرورت او تو را نه به مقدار قلیلی و نه کثیری. هر شیء جز وجه او هالک است، ظاهراً و باطناً یعنی هیچ موجودی جز او نیست و نه وجودی برای غیر او. پس احتیاج به او هلاکت است و وجه اوست که باقی می‌ماند.
یعنی : هیچ شیء موجود نیست مگر وجه او پس آن‌چنان که کسی‌که چیزی را نمی‌داند و سپس آن را می‌شناسد پس وجودش را به فنای جهلش  فانی کرده است، امّا وجودش را فانی نکرده است بلکه جهلش را فانی کرده است. و وجودش بحال خودش باقی است، بدون تغییر وجودش به وجود دیگری و نه ترک وجود انکار کننده به وجود عارف و نه تداخلی، بلکه جهل رفع شد. پس مپندار که تو به فنا محتاجی. پس اگر محتاج به فنا بودی پس تو را آن فناء، حجاب حق است و حجابی غیر خداوند سبحان است.
پس لازم است از غلبه غیر او بر او به رفع از رویت او براش. {یعنی غیر، حجاب رویت او می‌شود} و این غلط و سهواست و به تحقیق قبلاً ذکر شد که وحدانیّت او و فردانیتش حجاب اوست، نه غیر آن و بدین خاطر برای واصل بدو جایز است که بر حقیقت بگوید: «انا الحق» و بگوید «سبحانی» و واصل نیست مگر این‌که ببیند که صفاتش صفات خداوند و ذاتش ذات خداوند است، بدون گشتن صفات و ذات او داخل در الله و نه خارج از او هرگز. پس او نه فانی در خدا شده است و نه باقی در او.
و می‌بیند خودش را که هرگز نبوده است و نه بوده که بخواهد فانی شود. پس نفسی نیست مگر نفس او و وجودی جز وجود او سبحانه و تعالی و بدین سوی اشاره نبی است که : «دهر را دشنام مدهید که خداوند همان دهراست».
اشاره بدین دارد که وجود دهر وجود الله است و خداوند متعال از شریک و ند و کفو منزه است.
و روایت شده است از نبی صلی الله علیه و آله و سلم که «خداوند متعال می‌گوید: «ای بنده من، مریض شدم و عیادتم نکردی و سؤال و گدایی کردم و مرا نبخشیدی» و غیر آن که اشاره دارد که وجود سائل وجود اوست و وجود مریض وجود اوست. پس چگونه جایز است که وجود سائل وجود او باشد و وجود مریض وجود او گردد.
و جایز است که وجود تو وجود او باشد و وجود جمیع مکونات از جواهر و اعراض وجود او باشد.
پس هنگامی‌که سرّ ذره‌ای از ذرات هویدا گردد، سر جمیع مکونات ظاهره و باطنه آشکار می‌شود و ذرات را سوای حق تعالی نمی‌بینی بلکه وجود ذرات اسم و مسمای ذرات است و وجودش به طور کل و بی‌شک و ریب اوست. و هرگز نمی‌بینی که خداوند سبحان اشیاء را خلق کرد بلکه می‌بینی که او هر روز در شأنی است از اظهار وجود و اخفای آن بدون کیفیّت، چون او اول و‌آخر و ظاهر و باطن است و هموست که به هر چیزی علیم است. او به وحدانیتش ظاهر شد و به فردانیتش باطن گشت و او اول است بذاتش و قیومتش و آخر است به دیمومیتش.
وجود حرف اول اوست و وجود حرف آخر هم اوست. وجود حروف ظاهر اوست و وجود حروف باطن هموست. او اسمش است و مسمایش و آن‌چنان که وجودش واجب است، واجب است عدم ماسوایش. پس کسی که گمان می‌کند سوای اوست سوایش نیست. به خاطر این‌که او منزه است که غیری داشته باشد بلکه غیرش هموست و او بدون غیریت غیر با وجودش در وجودش از حیث ظاهر و باطن می‌باشد و برای کسی‌که بدین صفت متصف باشد اوصاف کثیری است که نه حدّی و نه نهایتی برای اوست. پس آن‌چنان که کسی که به صورت او بمیرد، جمیع اوصافش چه محموده و چه مذمومه از او منقطع می‌گردد و کسی‌که به موت معنوی بمیرد جمیع اوصاف محموده و مذمومه از او منقطع می‌شود و خداوند در جمیع حالات قائم مقام او می‌شود و قائم مقام ذات او ذات الله می‌گردد و مقام صفات او، صفات الله می‌گردد.
و به خاطر این نبی صلی الله علیه و آله فرمود : «بمیرید قبل از این‌که بمیرید» یعنی خودتان را قبل از این‌که بمیرید بشناسید.
از قول خدای متعال جل جلاله گفت صلی الله علیه وآله و سلّم که : «از بنده من که با نوافل به من تقرّب می‌جوید جدا نمی‌شود تا این‌که او را دوست بدارم پس چون او را دوست داشتم، من گوش و چشم و دست و پای او می‌گردم». الی آخره، پس اشاره دارد و نه تغییری در ذات او و نه در صفاتش می‌بیند و احتیاجی به سوی تغییر صفاتش نمی‌باشد. چون او موجود به ذاته نیست بلکه او جاهل به معرفت نفس خود بوده است. پس هنگامی که نفست را شناختی و انانیّت تو رفع گردید پس می‌شناسی که تو غیر خدای سبحانه و تعالی نیستی. پس اگر برای تو وجود مستقلی بود، احتیاج نه به فناء و نه به معرفت نفس داشتی، پس تو ربی سوای او هستی؟ و خدا بزرگتر از آن است که ربی سوایش یافت شود. پس فایده معرفت نفس این است که :
که بدانی و متحقق شوی که وجود تو نه موجود و نه معدوم است و تو بودنی نیستی و هرگز نبودی و نه خواهی بود و معنی قول او که «لا اله الّا الله» دانسته می‌شود چون‌که نه اله غیر اوست و نه وجودی برای غیرش می‌باشد و نه غیر موجودی سوای اوست.
 پس اگر قائلی گوید که : پس ربوبیّت عاطل می‌ماند …؟
جواب : ربوبیّت او عاطل نمی‌ماند به خاطر این‌که هیچ موقع نه رب و نه مربوب از بین نمی‌رود و نه خالق و نه مخلوق و الآن هم همین‌طور است. آیا نمی‌بینی که خالیقیتش و ربوبیتش به هیچ مخلوقی و هیچ مربوبی احتیاج ندارد و هیچ خالقی از خالقیتش و هیچ مخلوقی از مخلوقیتش جداناپذیر است بلکه حکمت بالغه مر او راست.
پس به قدرتش هر آن‌چه بخواهد می‌کند و به حکمتش هر آن‌چه بخواهد حکم می‌کند پس او قبل از تکوین مکونات، موصوف جمیع صفاتش بوده و الآن هم همین‌طور است. پس تفاوتی بین حدوث و قدم نیست.
پس حدوث مقتضی ظاهریتش و قدم مقتضی باطنیّت اوست. ظاهرش باطنش و باطنش ظاهر اوست و اول او آخرش و آخر او اولش است و جمیع واحد و واحد جمیع است و صفت او « کل یوم هو فی شأن » است. پس هر شیء با او سوای او نیست و الآن هم همین طور است و نه وجودی سوای او بالحقیقه می‌باشد.
کماکان درازل و در قِدَم، هر روزی او را شأنی است و نه روزی و نه شأنی است، آن‌چنان که اگر در قدم نه شأنی و نه روزی بود و نه شیئی موجود، پس او الآن هم همین‌گونه است. پس وجود موجودات و عدمشان مساویست وگرنه لازم می‌آید چیز غریبی در وحدانیّت او وارد شود و این نقص است و وحدانیّت او از این برتر است.
پس هنگامی‌که نفست را به این صفت از غیر اضافه به ضد وند و کفوء و شریکی برای حق متعال شناختی پس او را به حقیقت شناختی و به خاطر همین است که می‌گوید : «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و نمی‌گوید : کسی که فنا کرد نفس خود را پروردگار خود را شناخت پس او علیه السلام می‌داند و می‌شناسد که شیئی سوای او نیست.
سپس اشاره کرد که همانا معرفت نفس همان معرفت الله متعال است یعنی بشناس نفس خود را یعنی وجودت را که تو، تو نیستی و لیکن تو نمی‌شناسی یعنی بدان که وجود تو به وجود تو نمی‌باشد و غیر وجود تو هم نمی‌باشد پس تو نه موجودی و نه معدوم و نه غیر موجود و نه غیر معدوم، وجود تو وعدمت وجود اوست بدون وجود و عدمی. به خاطر این‌که عین وجود تو و عدم تو وجود اوست و همانا عین وجود او، عین وجود تو و عدم توست.
پس اگر اشیاء را رویت کردی بدون رویت چیزی دیگر با خدا و در خدا. همانا اشیاء اوست پس به تحقیق که نفس خود را شناختی پس همانا معرفت نفس بدین صفت معرفت الله بدون هیچ شکی است و بدون هیچ ریبی و ترکیب شیء از حدوث با قِدَم نیست و در او و به او.
 سؤال : راه به سوی وصال او چگونه است ؟ تو می‌گویی، سوای او غریبی نیست پس شیء واحد به خود نتواند رسید ؟
جواب : شکی نیست همانا او در حقیقت، نه وصلی است و نه فصلی و نه بُعد و نه قربی. پس همانا وصال جز در بین دو چیز نمی‌باشد، پس او چون واحد است پس نه وصلی و نه فصلی است پس واصل احتیاج به دو چیز متساوی یا غیر متساوی ‌دارد پس اگر متساوی باشد پس آن دو، دو چیز همانند است و اگر غیر متساوی باشد پس ضد همند و او منزه از این است که ضد وند و شبیه داشته باشد.
پس وصال در غیر وصال است و قرب در غیر قرب و بُعد در غیر بُعد پس وصل بلا وصل است و قرب بلا قرب و بُعد بلا بُعد.
سؤال : ما وصل بلا وصل را فهمیدیم پس معنی قرب بلا قرب و بُعد بلا بُعد چیست ‍؟
جواب : همانا تو در اوان قرب و بعدی. تو شیئی سوای الله نمی‌باشی و لیکن تو عارف به نفست نمی‌باشی و نمی‌دانی که تو او هستی بدون تو، پس هنگامی‌که به خدای متعال واصل شدی یعنی فهمیدی خودت را که بدون وجود پس می‌دانی که تو او می باشی. پس نمی‌شناسی قبل از این، ‌که تو او باشی یا غیر او؟ پس چون عرفان برای تو حاصل گشت، خواهی دانست که خداوند به خودش شناخته می‌شود نه به نفس تو، مثال آن:
همانا تو نمی‌دانی که اسمت محمود است یا مسمایت محمود است.همانا اسم و مسمی در حقیقت یکی است. و گمان می‌کنی که اسمت محمد است بعد از این‌که دانسته‌ای محمودی، پس وجودت باقی است و اسم محمود است و مسمی محمود، بخاطرمعرفت تو از تو رفع می‌شود که محمدی و محمود نمی‌باشی و این به فناء اسم محمد برای توست و او نفس وجودت است. به خاطر این‌که فنا بعد از اثبات وجود توست. همانا اثبات تو وجودت را با وجود او شرک بخدای سبحان است.
پس چیزی برای محمود بدین مثال ناقص شد؟! و نه محمد در محمود فانی شد و نه محمود در محمد داخل شد و نه از او خارج شد و نه محمود در محمد حلول کرد.
بعد آن‌چه شناختی، نفس او را که محمود است و محمد نیست. پس نفس او را به خودش دانستی نه به محمد. پس محمد اصلاً نبوده است بلکه او در اصلش محمود بوده است. «خداوند بود و چیزی با او نبود و الآن هم بر آن است که هست». چگونه به وسیله او شئ موجود را می‌شناسی؟! هنگامی‌که عارف و معروف واحد است و واصل و موصول واحد است و رائی و مرئی واحد است و محبّ و محبوب واحد است. عارف صفت او و معروف ذات اوست و وصف کننده و وصف شده، ذات اوست و صفت و موصوف یکی است؛
این بیان «من عرف نفسه فقد عرف ربه» پس کسی‌که بفهمد این مثال را می‌داند که نه وصل است و نه فصلی است و می‌داند که عارف همان معروف است و رائی همان مرئی است و واصل همان موصول و به سوی او غیر او واصل نمی‌شود و غیر او از او جدا نمی‌گردد، پس کسی‌که این را بفهمد از شرک خلاصی یابد وگرنه رائحه خلاصی از شرک را نمی‌یابد و اکثر عارفین کسانی هستند که گمان کردند که خودشان را شناخته‌اند و پروردگارشان را نیز شناخته‌اند و ایشان از علقه وجود خالص شدند و گفتند : این طریق میسّر نیست مگر به فناء و فناء فناء و این به خاطر عدم فهم ایشان است از قول نبی صلی الله علیه و آله و گمان ایشان به این‌که شرک را محو کردند به اشاراتشان به طوری که به نفی وجود رسیدند، یعنی فنای وجود و گروهی به سوی فناء فناء و گروهی به سوی امحاق محقّ و گروهی به سوی اصطلام (آتش عشق که همه چیز را حتّی صورت معشوق را می‌سوزاند.) پس این اشارات همگی شرک محض است.
پس هر کسی شیئی سوای او را جائز بداند، پس بعد از فنای او فانی می‌شود. پس  شیء ماسوای او را ثابت کرده و کسی که شیء ماسوای او را ثابت کند پس به تحقیق که به خدای متعال شرک ورزیده است.
خداوند ایشان و ما را به طریقی راست هدایت کند بمنتش و کرمش و لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم.
می‌گویم (شعر) :
گمان کردی گمانهایی که تو تویی                 و نمی‌باشی تو و هرگز هم نبوده‌ای
پس اگر تو تویی پس همانا تو پروردگاری       و رها کن دوم، دومی را آنچه که گمان می‌کنی
پس هیچ فرقی بین دو وجود شما نیست                پس از تو بیان نکرد و نه از او بیان کرد
پس اگر گفتی جاهلی به این‌که تو غیری هستی      خشنی و دور و چون جهل تو زایل شود نرم و آرامی
پس وصل تو هجراست و هجر تو وصل                   و دوری تو نزدیکی است به چه نیکویی
عقل را رها کن و به نور کشف بفهم                       وگرنه از تو فوت می‌شود آن‌چه از او مصونی
و با خداوند شریکی از اشیاء او قرار مده        به خاطر این‌که این امری آسان نیست و به شرک تو هلاکی
سؤال : تو اشاره کردی که عرفان نفست همان عرفان خدای متعال است و عارف به نفسه غیر خداوند است و غیر خداوند چطور خداوند را می‌شناسد ؟ و کسی که خدا را نمی‌شناسد چگونه بدو می‌رسد ؟
جواب : کسی‌که خودش را بشناسد، می‌داند که وجودش، بوجود او نیست و غیر وجود او هم نیست بلکه وجودش بدون شدن وجودش، وجود الله تعالی است و بدون دخول وجودش در وجود الله سبحانه و نه خروج وجودش از او و نه بودن وجودش با او و در او، بلکه وجودش را لامحاله ببیند که او می‌باشد قبل از این‌که بدون فناء وجود و فنای فنا باشد. چون‌که فنای شیء اقتضای ثبوت اولی برای آن دارد و ثبوت شیء به نفس خود مقتضی بودن بنفسه دارد نه بقدر الله و این محال صریح و واضح است. پس متبیّن می‌شود که عرفان عارف خودش را همان عرفان خداوند سبحانه و تعالی است به خودش به خاطر این‌که خودش جز او نیست.
و معنی قول رسول‌الله صلی الله علیه و آله به نفس وجود است، پس کسی‌که به این مقام واصل شود، وجودش در ظاهر و باطن وجودش نمی‌باشد بلکه وجود الله تعالی است و کلامش، کلام الله است و فعلش فعل الله است و دعوی او که معرفت الله است همان دعوی او که معرفت نفس می‌باشد و دعوی او که معرفت نفس است همان دعوی معرفت الله است و لیکن تو می‌شنوی از او دعوی را و می‌بینی از او فعل را و می‌بینی وجودش را که غیر وجود الله است آن‌چنان که نفس خودت را غیر خدا می‌بینی به خاطر جهل توست که به معرفت نفس خود داری و مؤمن مرآت مؤمن است پس او، اوست بعینه یعنی به نظرش. پس چون عین او، عین الله است و نظرش، نظر الله بدون کیفیّت و او، او نیست به عین تو و علم تو و فهم تو و وهم تو و ظن تو و رویت تو بلکه او اوست به عین خودش و علم خودش و رؤیت خودش.
پس اگر سؤال کند : من خدا هستم پس از او بشنو نه از غیر؟ پس همانا خداوند جلیل است قدرتش برای خودش به خودش می‌گوید : «همانا من خدا هستم و خدایی جز من نیست.» و لیکن تو بدان‌چه او بدان رسیده، نرسیدی پس اگر می‌رسیدی بدان چه او می‌رسید آن‌چه می‌گوید، می‌گفتی و آن‌چه می‌دیده، ‌می‌دیدی و در یک جمله : وجود اشیاء وجود اوست بدون وجود اشیاء؛ پس در شبهه نیفت و به وهم این‌که خدای متعال مخلوق است. همانا بعضی از عارفین گفتند که «صوفی غیر مخلوق است.» و آن بعد از کشف تام و زوال مشکوک و اوهام است و این لقمه‌ برای حلقی است که از هر دو جهان فراختر باشد. پس کسی‌که حلقش مانند دو جهان باشد، موافق نیست پس او هر آینه بزرگتر از کونین است و در یک جمله :
بدان رائی و مرئی و واجد و موجود و عارف و معروف و موجِد و موجَد و مدرِک و مدرک یکی هستند که می‌بیند آن یکی وجودش را به وجود او و می‌شناسد وجودش را به وجود او و درک می‌کند وجودش را به وجود او بدون کیفیّت ادراک و رؤیت و معرفت و بدون وجود حروف صورت ادراک و رویت و معرفت. آن‌چه که وجودش بدون هیچ کیفیّتی است و معرفت نفس او بدون کیفیّت و ادراک نفس او هم بدون کیفیّت است.
سؤال : به کدامین نظر بر محبوبات و مکروهات بنگریم پس چون پلیدی و مردار را دیدیم بگوییم : آن الله است ؟
جواب : متعالی و مقدس است. محال است و حاشا که شیئی از اشیاء باشد و کلام، با کسی است که جیفه را جیفه و پلیدی را پلیدی ‌نمی‌بیند بلکه کلام، با کسی است که صاحب بصیرت است و کور نیست. پس کسی‌که خودش را نشناسد پس او کور است و قبل از رفتن این کوری بدین معانی واصل نگردد و این مخاطبه با خداست و با غیر او نیست و با کور نمی‌باشد.
پس همانا واصل بدین مقام می‌داند که غیر خداوندی نیست و خطاب، برای کسی است که برای او عزیمت و همّت در طلب عرفان باشد و در طلب معرفت نفس برای معرفت الله باشد و در قلبش صورت طالب و اشتیاق به سوی خداوند طلوع کند نه برای کسی که نه قصدی و نه مقصدی به سوی او دارد.
سؤال : ابصار خداوند متعال را درک نمی‌کند و تو به خلاف او می‌گویی و آنچه می‌گویی حقیقتش چیست ؟
جواب : بر آن‌چه که گفتیم معنی قول اوست که « درک نمی‌کند او را ابصار و او ابصار را درک می‌کند.» یعنی نیست کسی و نیست بصری با او که او را درک کند. پس اگر جایز باشد که در وجود غیر او باشد، جایز است که غیر او، او را درک کند و خداوند سبحانه و تعالی ما را به قولش تنبیه کرد که :
« ابصار او را درک نکنند.» به این‌که سوای او غیری نیست یعنی غیر او، او را درک نکند بلکه اوست که او را درک می‌کند و او الله است. پس غیری جز او نیست پس او درک کننده‌ای است که برای خودش و به خودش است و نه برای غیر. پس او را ابصار درک نمی‌کند چون‌که ابصاری، جز وجود او نیست و کسی‌که بگوید : همانا آن ابصار او را درک نمی‌کنند به خاطر این‌که آن‌ها محدث هستند و محدث قدیم را درک نمی‌کند و قدیم باقی است، این بعد، بعیدی است. خودش را نمی‌شناسد چون‌که نه شیء و نه ابصاری جز او وجود دارد. پس او و وجودش را بدون وجود ادراکی بدون کیفیّت درک می‌کند و بدون غیرش و برای همین گفتم :
پروردگارم را به او شناختم                    بدون هیچ شک و ریبی
پس ذات من ذات اوست حقیقتاً                   بدون هیچ نقص و عیبی
و هیچ غیری بین این دو نیست         پس نفس من ظهور کننده غیبی
و کسی که او را به نفس من شناخت                 بدون هیچ امتزاج و شوبی
واصل شدم به وصال محبوب                   بدون هیچ بعدی و قربی
و نایل شدم عطای صاحب قدم را               بدون هیچ منّتی و سببی
و برای او نفس من فانی نشد                   و باقی نماند برای او دومی
لیکن به تحقیق که عاری شده از تو               از عبدی و از ربی
پس اگر سائلی بپرسد: تو خدای متعال را ثابت کردی و هر چیزی را منفی و ملغاء. پس این اشیائی که ما می‌بینیم چیست؟
جواب : این مقامات با کسی است که سوای خدای متعال شیء را نمی‌بیند و کسی‌که شیء و ماسوای الله ببیند، پس برای او نه جوابی و نه سؤالی است. پس او نمی‌بیند غیر  آن‌چه می‌بیند. کسی‌که نفس خود را شناخت غیر خدا نمی‌بیند و کسی‌که آن را نشناخت خدای سبحانه را نمی‌بیند و هر ظرفی هر آن‌چه در اوست را می‌تراود و مثل این کلام از قبل بسیار گفتم و اگر بسیاری از آن را هم شرح دهیم کسی که نمی‌بیند، نمی‌بیند و نمی‌فهمد و درک نمی‌کند و کسی‌که می‌بیند، می‌بیند و می‌فهمد و درک می‌کند و واصل را اشاره کافیست و غیر واصل را نه فهم است که با تعلیم و تدبیر و تقدیر و عبادت و عقل و علم درست آید. که آن تحصیل حاصل است مگر به خدمت شیخ کامل واصل و استاد حاذق، سالک فاضل به نور او هدایت شود و بهمت او سلوک کند و به او، به مقصودش برسد ان‌شاءالله تعالی.
و خداوند هر آن‌که بخواهد به صراط مستقیم هدایت می‌کند و خداوند ما را موفق بدارد و شما را برای آن‌چه دوست دارد و و راضی است از قول و فعل و علم و نور و هدایت و او بر هر چیزی تواناست و به اجابت بسیار نزدیک است و هیچ حول و قوه‌ای نیست مگر به خداوند علّی عظیم است و صلوات خداوند بر سید ما محمد و آل او و پیروان محبش و تسلیم کثیر باد.

 

 

Your browser does not support this audio
لینک کوتاه : https://www.komeily.com/?p=3757

مطالب مشابه

  • معرفی کتاب قوت القلوب في معاملة المحبوب و وصف طريق المريد إلی مقام التوحيد
  • رساله سیر و سلوک منسوب به سید مهدی بحرالعلوم (ره)
  • رساله زادالسالک
  • زاد السالک از حکیم الهی و محدث عارف ملا محسن فیض کاشانی (ره)
  • رساله نور الوحده

نظرات

  1. الراجی عفو ربه گفت:
    28 آبان 1394 در 20:27

    هو به به عالیه / لا موجود الا اللّه

    پاسخ
  2. سینا جلالی گفت:
    29 آبان 1394 در 19:42

    سلام و تشکر از اینکه مطالب مورد علاقه ما را مطرح میکنید.هنوز مطلبتان را نخوانده ام و انشاالله بعد از اینکه خواندم نکته یا سئوالی بود مطرح میکنم.اما به طور خلاصه میتوان گفت ” من عرف نفسه فقد عرف ربّه ” یعنی هر کس نفس خودش را شناخت ، ذات اقدس الهی را از وجه و اسم ربوبیتش یعنی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه شناخته و خواهد فهمید نفس خودش شعاعی از نفس کلی حضرت امیرروحی فداه میباشد و ربوبیت ذات اقدس به واسطه ایشان نفس انسانها و تمام وجود راخلق کرده و امام المتقین اول مظلوم عالم است یعنی هر کس به وسیله معصیت به نفس خودش ظلم کند گویا به او ظلم کرده و ستمی بر نفس کلی ایشان وارد کرده

    پاسخ
  3. سینا جلالی گفت:
    29 آبان 1394 در 22:04

    اصلاحیه در کلام گذشته ، منظور ما از ” وجود “هر مخلوقی غیر ذات اقدس الهی ست .وبر خلاق عقائد شیخ احمد احسائی معتقدیم تمام افعال و اراده ها به ذات اقدس او باز میگردد و او را تعطیل نکرده ایم که مثلا  بگوییم کلیه امور را به ائمه سپرده و خودش منزوی ست بلکه همه چیز از ذات اوست و تا او نخواهد کاری در عالم انجام نخواهدشد و مجرا و محل اراده الهی را ائمه علیهم السلام میدانیم و هرگز محمد وال محمد صلوات الله علیهم و هیچ مخلوقی را دارای استقلال در هیچ موضوعی نمیدانم.از جمله اراده وقدرت .یک حقیقت از دو دید مختلف. زمانیکه بحث از چه کسی است میگوییم ذات اقدس الهی ست که در عالم خدایی میکند و جز اراده و فعل و قدرت و حکمت و ربوبیت و … او هیچ در عالم نیست و همه از اوست و به او باز میگردد.اوست و غیر او هیچ نیست.و زمانیکه بحث در مورد چگونگی است هر فعلی را در عالم به خواست ذات او و به واسطه و از مجرای محمد و ال محمد صلوات الله علیهم میدانیم و ائمه علیهم السلام را  غیر از اسماء ، صفات ، کلمات ، حروف و افعال الهی نمیدانیم.

    پاسخ
  4. حسين گفت:
    24 آذر 1394 در 05:48

    خلاصه: ما عین ذات الله هستیم بی هیچ کم و کاستی در ذات و صفات .در عین حال اصلا نیستیم . نه تجلی ذات هستیم و نه ظهور صفات . نبوده ایم و نیستیم و نخواهیم بود. هدف از عرفان این است که جهل ما برطرف شود که محمودیم نه محمد (عین ذات هستیم نه چیز دیگر) . لازم نیست به فنا برسیم چون فنایی وجود ندارد بلکه هدف رفع جهل ماست . و پس از حصول معرفت تغییر و تحولی در وجود ما رخ نمیدهد .

    پاسخ

برای صرف‌نظر کردن از پاسخ‌گویی اینجا را کلیک نمایید.

کلام استاد

کلیپ صوتی

زیارت و دیدار حضرت صاحب الزمان (عج)

Your browser does not support this audio

ویژه نامه

دستورات آیت الله قاضی برای اشهر ثلاثه
خرید کتاب اخلاق اهل بیتی
خرید کتاب چهل چراغ سلوک
غربت عارف
خرید کتاب المطالب السلوکیه
خرید کتاب سرچشمه راز و نیاز
خرید کتاب صد منزل دل

تقویم سلوکی

  • اعمال مشترک رمضان
  • اعمال مخصوص رمضان
  • فضایل ماه رمضان
  • نمازهاى شب هاى رمضان

 اعمال مخصوصِ شب ها یا روزهاى معیّنِ ماه مبارک رمضان

شب اول:

۱ـ به سراغ رؤیت هلال برود که بعضى آن را واجب (کفایى) دانسته اند.

۲ـ وقتى هلال را رؤیت کرد، طبق روایتى از امام صادق(علیه السلام) رو به قبله نماید و دست ها را به آسمان بلند کند و خطاب به هلال کند و بگوید:

رَبّـى وَرَبُّـکَ اللهُ رَبُّ الْعـالَمینَ، اَللّـهُمَّ اَهِلَّـهُ عَلَیْنا بِـالاَْمْـنِ وَالاِْیمانِ، وَالسَّلامَهِ وَالاِْسْلامِ، وَالْمُسارَعَهِ اِلى ما تُحِبُّ وَتَرْضى، اَللّـهُمَّ بارِکْ لَنا فى شَهْرِنا هذا، وَارْزُقْنا خَیْرَهُ وَعَوْنَهُ، وَاصْرِفْ عَنّا ضُرَّهُ وَشَرَّهُ، وَبَلائَهُ وَفِتْنَتَهُ؛

پروردگار من و پروردگار تو خدا پروردگار جهانیان است خدایا این ماه را بر ما نو کن با امنیّت و ایمان و سلامتى و اسلام و پیشى گرفتن بدانچه تو دوست دارى و خشنود شوى خدایا برکت ده به ما در این ماه و خیر و خوبى و کمک آن را روزى ما کن و بگردان از ما زیان این ماه و شر و بلا و فتنه اش را.

۳ـ «سیّد بن طاووس» (رحمت‌الله علیه) روایت کرده که روزى حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) عبور مى‌کرد که نظرش به هلال ماه رمضان افتاد، ایستاد و گفت:

اَیُّهَا الْخَلْقُ الْمُطیعُ الدّائِبُ السَّریعُ، اَلْمُتَرَدِّدُ فى مَنازِلِ التَّقْدیرِ، اَلْمُتَصَرِّفُ فى فَلَکِ التَّدْبیرِ، امَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِکَ الظُّلَمَ، وَاَوْضَحَ بِکَ الْبُهَمَ ...

۴ـ مجامعت با حلال خود کند و این از خصوصیات این ماه است و الا در ماه های دیگر جماع در شب اول مکروه است .

۵ـغسل شب اوّل ماه طبق بعضى از روایات مستحب است.

۶ـدر شب اوّل ماه امام حسین(علیه السلام) را زیارت کند، تا گناهانش بخشوده شود.

۷ـ از شب اوّل ماه، شروع به خواندن هزار رکعت نماز ماه رمضان نماید.

۸ـ دو رکعت نماز بخواند که در هر رکعت سوره حمد و سوره انعام را بخواند و از خدا بخواهد تا امور وى را کفایت کند و از آنچه که مى‌ترسد و از بیماری‌ها او را حفظ نماید.

۹ـ این دعا را بخواند که در اعمال شب آخر ماه شعبان نیز آمده است: اَللّهُمَّ إِنَّ هذَا الشَّهْرُ الْمُبارَکُ....

۱۰ـ بعد از نماز مغرب دست‌ها را بلند کند و این دعا را که از امام جواد(علیه السلام) نقل شده است، بخواند:

اَللّهُمَّ یا مَنْ یَمْلِکُ التَّدْبیرَ، وَهُوَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ...

۱۱ـ در شب اوّل، این دعا را که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است بخواند:

اَللّـهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ، مُنَزِّلَ الْقُرْآنِ، هذا شَهْرُ رَمَضانَ...

۱۲ـ دعاى بسیار نورانى چهل و چهارم «صحیفه سجّادیّه» نیز مربوط به این شب است.

۱۳ـاز امور مهمّه در این ماه، تلاوت قرآن مجید است که با شروع ماه رمضان، سزاوار است قرآن بسیار تلاوت شود. روایت شده است که حضرت امام صادق(علیه السلام) در وقت تلاوت قرآن قبل از قرائت، این دعاى بسیار پرمعنا را مى خواندند:

اَللّـهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّ هذا کِتابُکَ الْمُنْزَلُ مِنْ عِنْدِکَ عَلى رَسُولِکَ...

۱۴ـ خواندن دعای جوشن کبیر

***

روز اول:

۱ـ غسل کند

۲ـ خود را با گلاب خوشبو سازد

۳ـ دو رکعت نماز بگزارد و در رکعت اوّل سوره حمد و سوره "انّا فتحنا" و در رکعت دوم حمد و هر سوره اى که خواست، بخواند. در روایتى آمده است هر کس این نماز را بخواند خداوند بدى ها را در آن سال از وى دفع کند و تا سال آینده در پناه حمایت خدا باشد.

۴ـ دو رکعت نماز اوّل ماه را به‌جا آورد و صدقه بپردازد

۵ـ بعد از طلوع فجر این دعا را بخواند: اَللّهُمَّ قَدْ حَضَرَ شَهْرُ رَمَضانَ، وَقَدِ افْتَرَضْتَ عَلَیْنا صِیامَهُ...

 

شب سیزدهم:

۱ـ غسل کند

۲ـ چهار رکعت نماز (هر دو رکعت به یک سلام) که در هر رکعت یک مرتبه حمد و بیست و پنج مرتبه سوره توحید را بخواند.

۳ـ دو رکعت نماز که در شب سیزدهم ماه رجب و شعبان نیز خوانده مى شود; در هر رکعت، بعد از سوره حمد سوره هاى یس، ملک، و توحید را بخواند.

۴ـ خواندن «دعاى مجیر» در شب هاى سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم

 

شب چهاردهم:

در این شب، چهار رکعت نماز مى خواند (هر دو رکعت به یک سلام)، به صورتى که در شب سیزدهم گذشت.

 

شب پانزدهم:

۱ـ غسل کند

۲ـ شش رکعت نماز (هر دو رکعت به یک سلام) که در هر رکعت، سوره هاى حمد و یس و ملک و توحید را بخواند.

۳ـ صد رکعت نماز، که در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره «قل هو اللّه احد» را بخواند. از حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روایت شده است که هر کس این عمل را بجا آورد، خداوند ده فرشته را به سوى او بفرستد تا دشمنان را از او دفع کنند و سى فرشته را به هنگام مرگ نزد او بفرستد تا بهشت را به وى بشارت دهند و سى فرشته دیگر، تا او را از آتش دوزخ ایمن دارند.

۴ـ زیارت امام حسین(علیه السلام): از امام صادق(علیه السلام) سؤال کردند که پاداش کسى که در شب نیمه ماه رمضان کنار قبر امام حسین(علیه السلام) باشد، چیست؟ فرمود: خوشا به حال کسى که در شب نیمه ماه رمضان در کنار قبر امام حسین(علیه السلام) بعد از نماز عشا ده رکعت نماز بگزارد، در هر رکعتى بعد از سوره حمد ده مرتبه قل هو الله احد را بخواند و از آتش دوزخ به خدا پناه ببرد. خداوند نیز به پاداش این عمل، نامش را «آزاد شده از آتش» ثبت فرماید و قبل از آن که بمیرد، فرشتگان به وى بشارت بهشت مى دهند و فرشتگان دیگرى، او را از آتش دوزخ ایمن مى دارند.

 

روز پانزدهم:

روز پانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرى، روز ولادت باسعادت امام مجتبى(علیه السلام) است و بنابر (بعضى از اقوال، تولّد امام محمّد تقى(علیه السلام) در سال ۱۹۵ نیز در این روز واقع شده است، البتّه این قول غیرمشهور است)؛ به هر حال این روز، روز بسیار بافضیلتى است و دادن صدقه و خیرات و کمک به مستمندان در این روز پاداش زیادى دارد.

 

شب هفدهم:

این شب، شب بسیار مبارکى است. در این شب، رسول خدا(ص) با لشکر کفّار قریش در سرزمین بدر برخورد کردند و در روز هفدهم، جنگ بدر واقع شد و خداوند متعال لشکریان اسلام را بر مشرکین پیروز گردانید، با آن که مسلمانان از نفرات محدود و ساز و برگ اندک جنگى برخوردار بودند. این پیروزى از بزرگترین فتوحات اسلام است؛ از این رو علما گفته اند که در این روز، غسل و صدقه و شکر خدا بجا آوردن مستحبّ است و عبادت در شب هفدهم فضیلت فراوانى دارد.

***

 

اعمال مشترک شب های قدر:

۱ـ غسل شب قدر: مرحوم «علاّمه مجلسى» فرموده: بهتر است غسلِ شب هاى قدر را مقارن غروب آفتاب انجام دهند که نماز مغرب را با غسل بخوانند.

۲ـ دو رکعت نماز بخواند: که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه سوره «قُل هُوَ اللّه» را تلاوت کند و بعد از پایان نماز، هفتاد مرتبه بگوید: اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ أَتُوبُ اِلَیْهِ.

در روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمده است: کسى که این عمل را بجا آورد، از جاى خویش برنخیزد مگر این که خداوند متعال او و پدر و مادرش را بیامرزد و خداوند فرشتگان را مأمور مى کند تا سال آینده براى وى حسنات بنویسند... .

۳ـ امام باقر(علیه السلام) درباره عمل دیگر این شب فرمود: قرآن را بگشاید و در برابر خود قرار دهد وبگوید:

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَما فیهِ،وَفیهِ اسْمُکَ [الاَْعْظَمُ] الاَْکْبَرُ،وَ اَسْماؤُکَ الْحُسْنى،وَما یُخافُ وَیُرْجى،اَنْ تَجْعَلَنى مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ؛ خدایا از تو خواهم به حق کتاب فرستاده شده ات و آنچه در آن است که در آن است نام بزرگت و نام‌هاى نیکویت و آنچه بدانها ترس و امید شود که قرارم دهى از زمره آزاد شدگانت از دوزخ.

سپس حاجت خود را از خدا بخواهد.

۴ـ مراسم قرآن به سر گرفتن: به فرموده امام صادق(علیه السلام): قرآن مجید را بر سر بگذارد و بگوید:

اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ، وَ بِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ، وَبِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِن مَدَحْتَهُ فیهِ، وَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ، فَلا اَحَدَ اَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ؛ خدایا به حق این قرآن و به حق آن کس که او را بدین قرآن فرستادى و هر مؤمنى که در آن مدحش کردى و به حق تو بر ایشان زیرا هیچ کس به حق تو از خودت آشناتر نیست.

آنگاه ده مرتبه بگوید: بِکَ یا اللهُ و ده مرتبه بِمُحَمَّد(صلى الله علیه وآله) و ده مرتبه بعَلِىٍّ(علیه السلام)و ده مرتبه بِفاطِمَهَ(علیها السلام)و ده مرتبه بِالْحَسَنِ(علیه السلام)و ده مرتبه بِالْحُسَیْنِ(علیه السلام)و ده مرتبه بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ(علیهما السلام)و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ(علیهما السلام)و ده مرتبه بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد(علیهما السلام)و ده مرتبه بِمُوسَى بْنِ جَعْفَر(علیهما السلام)و ده مرتبه بِعَلِىِّ بْنِ مُوسى(علیهما السلام)و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ(علیهما السلام)و ده مرتبه بِعَلِىِّ بْنِ مُحَمَّد(علیهما السلام)و ده مرتبه بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ(علیهما السلام)و ده مرتبه بِالْحُجَّهِ(علیه السلام).

در پایان هر حاجتى که دارد از خداوند طلب کند و در تمام این اذکار، نهایت حضور قلب و توجّه به درگاه خدا را حفظ کند. بهتر است اگر مى‌خواهند توسّل گرفته، یا ذکر مصیبتى کنند قبل یا بعد از دعا باشد و دعا را قطع نکنند.

۵ـ زیارت امام حسین(علیه السلام):به فرموده علاّمه مجلسى، زیارت امام حسین(علیه السلام) در هر یکى از این سه شب، مستحبّ مؤکّد است، و در روایتى آمده است که سبب آمرزش گناهان مى‌شود و اگر دسترسى به زیارت از نزدیک نداشته باشد، از دور زیارت کند.

۶ـ احیا داشتن شب هاى قدر: یعنى این شب را تا صبح بیدار باشد و با عبادت و دعا و تلاوت قرآن و جلسات سخنرانى دینى و پرسش و پاسخ هاى مذهبى و یا مطالعه کتاب هاى تفسیر و عقاید و مواعظ سپرى کند.

در روایتى از امام باقر(علیه السلام) آمده است: هر کس شب قدر را احیا دارد، گناهان او آمرزیده شود، هرچند زیاد باشد، و بهتر است روز قبل مقدارى استراحت کند و غذا و نوشیدنى کمتر بخورد تا خواب بر او غلبه نکند و کسانى که توانایى بر احیا ندارند، بهتر است اوّل شب را استراحت کنند و سحرگاهان بیدار باشند و عبادت نمایند.

۷ـ صد رکعت نماز بگزارد: (هر دو رکعت به یک سلام) که فضیلت بسیار دارد و افضل آن است که اگر توانایى داشته باشد، در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره قل هو اللّه را بخواند.

۸ـ مرحوم «شیخ کفعمى» در «مصباح» نقل کرده است که امام زین العابدین(علیه السلام) این دعا را در شب هاى نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم در حالت ایستاده و نشسته و در رکوع و سجود مى خواندند:

اَللّهُمَّ اِنّى اَمْسَیْتُ لَکَ عَبْداً داخِراً، لا اَمْلِکُ لِنَفْسى نَفْعاً وَلا ضَرّاً، وَلااَصْرِفُ عَنْها سُوءاً، اَشْهَدُ بِذلِکَ عَلى نَفْسى، وَاَعْتَرِفُ لَکَ بِضَعْفِ قُوَّتى وَقِلَّهِ حیلَتى، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاَنْجِزْ لى ما وَعَدْتَنى وَجَمیعَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ مِنَ الْمَغْفِرَهِ فى هذِهِ اللَّیْلَهِ، وَاَتْمِمْ عَلَىَّ اتَیْتَنى، فَاِنّى عَبْدُکَ الْمِسْکینُ الْمُسْتَکینُ، اَلضَّعیفُ الْفَقیرُ الْمَهینُ، اَللّـهُمَّ لاتَجْعَلْنى ناسِیاً لِذِکْرِکَ فیـما اَوْلَیْتَنى، وَلا لاِِحْسانِکَ فیما اَعْطَیْتَنى، وَلا ایِساً مِنْ اِجابَتِکَ، وَاِنْ اَبْطَاَتْ عَنّى فى سَرّآءَ اَوْ ضَرّآءَ، اَعْطَیْتَنى، اَوْ شِدَّه اَوْ رَخآء، اَوْ عافِیَه اَوْ بَلاء، اَوْ بُؤْس اَوْ نَعْمآءَ، اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعآءِ؛

 

خدایا من شام کردم در حالى که بنده خوارى هستم که مالک سود و زیانى براى خویش نیستم و نتوانم از خویشتن پیش آمد ناگوارى را بازگردانم و این مطلبى است که من آن را بر خویش گواهى دهم و به ناتوانى خود و بیچارگیم در برابرت اعتراف دارم. پس درود فرست بر محمّد و آل محمّد و وفا کن برایم بدانچه بر من و همه مؤمنین و مؤمنات وعده فرمودى از آمرزش در این شب و تمام کن بر من آنچه را به من دادى، زیرا که من بنده بی‌نواى مستمند ناتوان تهیدست خوار تو هستم. خدایا مرا فراموشکار از یاد خویش در آنچه به من انعام فرمودى و از احسانت در آنچه به من عطا کردى قرار مده و ناامید از اجابت خویش قرارم مده و اگرچه دیر زمانى طول کشد چه در خوشى و چه در سختى، در دشوارى یا در آسایش، در تندرستى یا گرفتارى، در تنگدستى یا در نعمت، به‌ راستى که تو شنواى دعایى.

 

۹ـ مرحوم «علاّمه مجلسى» مى فرماید: بهترین اعمال در این شب ها طلب آمرزش گناهان و دعا براى امور دنیوى و اخروىاست، هم براى خود و هم براى پدر و مادر و خویشان و برادران مؤمن؛ چه زنده باشند و چه از دنیا رفته باشند و همچنین ذکرهاى مختلفو صلوات بر محمّد و آل طاهرین ایشان(علیهم السلام)، تا آن جا که مقدور است انجام دهد و در بعضى از روایات وارد شده است که دعاى «جوشن کبیر»را در این سه شب بخوانند.

در روایتى آمده است که شخصى خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رسید و عرض کرد: اگر شب قدر را درک کردم، چه چیزى را از خداوند طلب کنم؟ فرمود: عافیت و سلامتى را بخواه.

***

اعمالِ «مخصوص» هر یک از شب های قدر:

اعمال شب نوزدهم:

۱- صد مرتبه بگوید: اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّى وَ أَتُوبُ إلَیْهِ

۲ـ صد مرتبه بگوید: اَللّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَهَ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ

۳ـ دعایى را که در اعمال روزهاى ماه رمضان ذکر شد (یا ذا الّذی کان...) را بخواند.

۴ـ این دعا را بخواند:

اَللّهُمَّ اْجْعَلْ فیما تَقْضى وَتُقَدِّرُ مِنَ الاَْمْرِ الْمَحْتُومِ، وَفیما تَفْرُقُ مِنَ الاَْمْرِ الحَکیمِ فى لَیْلَهِ الْقَدْرِ، وَفِى الْقَضآءِ الَّذى لا یُرَدُّ وَلا یُبَدَّلُ، اَنْ تَکْتُبَنى مِنْ حُجّاجِ بَیْتِکَ الْحَرامِ، اَلْمَبْرُورِ حَجُّهُمْ، اَلْمَشْکُورِ سَعْیُهُمْ، اَلْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمْ، اَلْمُکَفَّرِ عَنْهُمْ سَیِّئاتُهُمْ، وَاجْعَلْ فیما تَقْضى وَتُقَدِّرُ، اَنْ تُطیلَ عُمْرى، وَتُوَسِّعَ عَلَىَّ فى رِزْقى، وَتَفْعَلَ بى کَذا وَکَذا؛

خدایا قرار ده در آنچه حکم کرده و مقدر فرموده اى از سرنوشت حتمى و در آنچه جدا کنى از فرمان حکیمانه ات در شب قدر و در آن قضا و قدرى که برگشت و تغییر و تبدیلى ندارد که نام مرا در زمره حاجیان خانه محترمت (کعبه) بنویسى آنان که حجشان مقبول و سعیشان مورد تقدیر و گناهانشان آمرزیده و کردار بدشان بخشوده شده است و قرار ده در آنچه مقدر فرموده اى، که عمر مرا طولانى کرده و روزیم را وسیع گردانى و درباره ام چنین و چنان کنى (به جاى کلمه کذا و کذا، حاجت خود را عرضه دارد)

 

اعمال شب بیست و یکم:

۱ـ دعایى است که در «مصباح المتهجّد» و «کافى» نقل شده است که در شب بیست و یکم خوانده مى شود:

یا مُولِجَ اللَّیْلِ فِى النَّهارِ، وَمُولِجَ النَّهارِ فِى اللَّیْلِ، وَمُخْرِجَ الْحَىِّ مِنَالْمَیِّت...

۲ـ مرحوم «شیخ کفعمى» از «سیّد بن باقى» نقل کرده است که در شب بیست و یکم مى خوانى:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاقْسِمْ لى حِلْماً یَسُدُّ عَنّى بابَالْجَهْلِ، وَهُدىً تَمُنُّ بِهِ عَلَىَّ مِنْ کُلِّ ضَلالَه...

۳- به فرموده «شیخ مفید»، در این شب صلوات بسیار فرستد و بر ظالمان و غاصبان حق آل محمّد(علیهم‌السلام) و همچنین بر قاتل امیرمؤمنان(علیه السلام) بسیار لعن و نفرین فرستد و براى خویش و پدر و مادرش و سایر مؤمنان دعا کند.

۴ـ دعا براى وجود مبارک امام زمان(عج) و فرج آن حضرت، یکى دیگر از اعمال این شب است. در روایتى که «سیّد بن طاووس» از حمّاد بن عثمان نقل کرده مى خوانیم: " در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان به محضر امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم، امام(ع) از من پرسیدند که آیا غسل کرده اى؟ گفتم: آرى،امام(ع) حصیرى طلبیدند و مرا نیز به کنارشان فراخواندند. آن حضرت(ع) مشغول نماز شدند و من نیز نزدیک آن حضرت(ع) نماز مى خواندم. وقتى که از نمازها فارغ شدیم، آن حضرت دعا کردند و من آمین گفتم، و این کار ادامه داشت تا صبح طلوع کرد. امام(ع) اذان و اقامه گفتند و برخى از خدمتکاران را فراخواند و نماز صبح را به امامت آن حضرت(ع) به‌جا آوردیم.

امام صادق(علیه السلام) بعد از نماز، به تسبیح و تقدیس پروردگار پرداختند و بر پیامبر(ص) درود فرستادند و براى مؤمنان دعا کردند؛ آن‌گاه به سجده رفته و ساعتى در سجده بودند، و در آن مدّت جز صداى نَفَس حضرت(ع) چیزى را نمى شنیدم، سپس دعایى خواندند از جمله در دعایشان عرض کردند:

وَ أسْألُکَ بِجَمیعِ ما سَأَلْتُکَ وَ ما لَمْ أَسْأَلْکَ مِنْ عَظیمِ جَلالِکَ، ما لَوْ عَلِمْتُهُ لَسَأَلْتُکَ بِهِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ أَهْلِ بَیْتِهِ، وَ أَنْ تَأْذَنَ لِفَرَجِ مَنْ بِفَرَجِهِ فَرَجُ أَوْلِیائِکَ وَ أَصْفِیائِکَ مِنْ خَلْقِکَ، وَ بِهِ تُبیدُ الظّالِمینَ وَ تُهْلِکُهُمْ، عَجِّلْ ذلِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ؛

از تو تقاضا مى کنم به جمیع آنچه که تو را با آن خواندم و آنچه را نخواندم، از عظیم جلال تو که اگر مى دانستم تو را با آن خواندم. از تو مى خواهم بر محمد و اهل بیتش درود بفرستى و اجازه فرج و ظهور کسى را بدهى که با ظهور او گشایشى در کار اولیاى تو و برگزیدگان از خلقت ظاهر مى شود و به وسیله او ظالمان را نابود و هلاک مى سازى. اى پروردگار عالمیان، در ظهورش تعجیل فرما.

 

پس از آن که امام صادق(علیه السلام) سر از سجده برداشتند. عرض کردم: جانم به فدایت! شما براى فرج کسى دعا کردید که با فرج او گشایشى در کار دوستان و اولیاى الهى حاصل خواهد شد؛ مگر آن کس شما نیستید؟

امام(علیه السلام) فرمودند: نه! او قائم آل محمّد(عجّل الله تعالی فرجه الشّریف)است!

نکته:

از شب بیست و یکم، دهه آخر ماه رمضان شروع مى شود که بسیار پرارزش و مغتنم است. در هر شب از شب هاى این دهه، غسل مستحب است و روایت شده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در هر شب از شب هاى دهه آخر ماه رمضان غسل مى کرد. همچنین اعتکاف در مساجد جامع در این دهه مستحب است و فضیلت فراوان دارد و در روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اعتکاف در دهه آخر ماه رمضان برابر دو حج و دو عمره شمرده شده است.

 

اعمال شب بیست و سوم:

۱-سوره عنکبوت و سوره روم را بخواند که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «هر کس در شب بیست و سوم، سوره هاى عنکبوت و روم را بخواند، به خدا سوگند! اهل بهشت است».

۲ـ هزار مرتبه سوره «إنّا أنزلناه» را بخواند.

۳ـ سوره «حم دخان» را بخواند.

۴ـ این دعا را بخواند:

اَللّهُمَّ امْدُدْ لى فى عُمْرى، وَاَوْسِعْ لى فى رِزْقى، وَاَصِحَّ لى جِسْمى، وَبَلِّغْنى اَمَلى، وَاِنْ کُنْتُ مِنَ الاَْشْقِیآءِ فَامْحُنى مِنَ الاَْشْقِیآءِ، وَاْکتُبْنى مِنَ السُّعَدآءِ، فَاِنَّکَ قُلْتَ فى کِتابِکَ الْمُنْزَلِ عَلى نَبِیِّکَ الْمُرْسَلِ، صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، «یَمْحُو اللهُ ما یَشآءُ وَیُثْبِتُ، وَعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ»؛

خدایا دراز کن عمرم را و فراخ کن روزیم را و سالم گردان تنم را و برسانم به آرزویم و اگر در زمره بدبختان هستم تو نامم را ازسلک آنان پاک کن و در زمره سعادتمندانم ثبت کن زیرا تو خودت در کتابى که بر پیامبر مرسلت(ص) نازل فرمودى چنین گفتى: «خدا هر چه خواهد محو مى کند و ثبت مى کند و نزد اوست اصل کتاب».

۵ـ این دعا را که مخصوص شب بیست و سوم است بخواند:

یا رَبَّ لَیْلَهِ الْقَدْرِ وَجاعِلَها خَیْراً مِنْ اَلْفِ شَهْر، وَرَبَّ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ، وَالْجِبالِ وَالْبِحارِ، وَالظُّلَمِ والاَْنْوارِ...

۶ـ این دعا را که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، بخواند:

اَللّهُمَّ اجْعَلْ فیما تَقْضى وَفیما تُقَدِّرُ مِنَ الاَْمْرِالْمَحْتُومِ، وَفیما تَفْرُقُ مِنَ الاَْمْرِ الْحَکیمِ...

۷ـ این دعا را که از امام حسن(علیه السلام) نقل شده است بخواند:

یا باطِناً فى ظُهُورِهِ، وَیا ظاهِراً فى بُطُونِهِ، وَیا باطِناً لَیْسَ یَخْفى، وَیا ظاهِراً لَیْسَ یُرى...

 

سپس هر حاجتى دارى از خدا بطلب.

 

۸ـ همچنین از معصومین(علیهم السلام) روایت شده است که در شب بیست و سوم ماه رمضان، در سجود و ایستاده و نشسته دعاى ذیل را مى خواندند، بلکه مناسب است در تمام ماه رمضان و در زمان‌هاى دیگر پس از تمجید و ستایش خداوند و صلوات بر محمّد و آل طاهرین ایشان علیهم السلام (مثلاً حدّاقل با گفتن اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ الصَّلاهُ عَلى رَسُولِ اللّهِ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ)، این دعا خوانده شود:

اَللّـهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ، صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى ابآئِهِ...

 

۹ـ همچنین این دعا را در حالى که دستان خود را به سوى آسمان بلند مى کند، بخواند:

یا مُدَبِّرَ الاُْمُورِ، یا باعِثَ مَنْ فِى الْقُبُورِ، یا مُجْرِىَ الْبُحُورِ، یا مُلَیِّنَ الْحَدِیدِ لِداوُدَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَافْعَلْ بى کَذا وَ کَذا

اى تدبیر کننده کارها اى برانگیزنده هر که در گورها است اى روان کننده دریاها اى نرم کننده به جاى آهن براى حضرت داود درود فرست بر محمد و آل محمد و نسبت به من چنین و چنان کن.

کلمات کذا و کذا حاجات خود را بخواهد و سپس اضافه کند: اَللَّیْلَهَ اَللَّیْلَهَ، اَلسَّاعَهَ اَلسَّاعَهَ. این دعا را در حال رکوع، سجده، ایستاده و نشسته به طور مکرّر بخوان.

 

۱۰ـ با توجّه به اهمّیّت شب بیست و سوم، غسل، احیا و زیارت امام حسین(علیه السلام) در این شب فضیلت بسیار دارد و همچنین خواندن آن صد رکعت نماز که مشترک میان همه شب هاى قدر است.

«شیخ طوسى» در «تهذیب»، از ابوبصیر روایت کرده است که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: « در آن شبى که امید مى رود شب قدر باشد صد رکعت نماز بخوان؛ در هر رکعت (پس از حمد) ده مرتبه سوره توحید را بخوان. ابوبصیر عرض کرد: اگر نتوانستم ایستاده بخوانم، چه کنم؟ فرمود: نشسته بجا آور! گفتم: اگر نتوانم نشسته بخوانم؟ فرمود: در همان حال که در بستر خود دراز کشیده اى، بجا آور.

۱۱ـ مرحوم «علاّمه مجلسى»، در «زاد المعاد» فرموده است: در این شب هر مقدار که ممکن باشد قرآن بخواند و از دعاهاى «صحیفه کامله سجّادیّه» نیز استفاده کند؛ مخصوصاً دعاى مکارم الاخلاق و دعاى توبه.

روزهاى شب قدر را نیز باید حرمت داشت و به عبادت و دعا به سر برد؛ در احادیث فراوانى آمده است که روز قدر نیز در فضیلت مثل شب قدر است.

***

دعاى شب هاى دهه آخر ماه مبارک رمضان

دعاهاى این شب ها بر دو قسم است: نخست دعاهایى که مشترک میان همه شب هاى این دهه است که در هر شب از دهه آخر ماه رمضان خوانده مى شود و دیگر، دعاهایى که مخصوص هر شب از دهه آخر است.

برای خواندن دعاهای مربوطه، به ادعیه و مفاتیح الجنان مراجعه شود.

***

 " فضیلت و اعمال ماه رمضان المبارک "

شیخ صدوق به سند معتبره روایت کرده از حضرت امام رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوار خود از حضرت امیرالمؤ منین (علیه و على اولاده السلام) که فرمود : خطبه اى خواند براى ما روزى حضرت رسول خدا (صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله) پس فرمود : اَیُّها النّاس بدرستى که رو کرده است به سوى شما ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش. ماهى است که نزد خدا بهترین ماه ها است و روزهایش بهترین روزها است و شب هایش بهترین شب ها است و ساعت هایش بهترین ساعتها است و آن ماهی است که خوانده اند شمارا در آن بسوى ضیافت خدا و گردیده اید در آن از اهل کرامت خدا . نَفَسهاى شما در آن ثواب تسبیح دارد و خواب شما ثواب عبادت دارد و عملهاى شما در آن مقبول است و دعاهاى شما در آن مستجاب است . پس سؤ ال کنید از پروردگار خود به نیّت هاى درست و دل هاى پاکیزه از گناهان و صفات ذمیمه که توفیق دهد شما را براى روزه داشتن آن و تلاوتکردن قرآن در آن .

به درستى که شقى و بد عاقبت کسى است که محروم گردد از آمرزش خدا در این ماه عظیم و یاد کنید به گرسنگى و تشنگى شما در این ماه تشنگى و گرسنگى روز قیامت را و تَصدّقکنید بر فقیران و مسکینان خود و تعظیم نمائید پیران خود را و رحم کنید کودکان خود را و نوازش نمائید خویشان خود را و نگاه دارید زبان هاى خود را از آنچه نباید گفت و بپوشید دیدهاى خود را از آنچه حلال نیست شما را در نظر کردن به سوى آن و بازدارید گوش هاى خود را از آنچه حلال نیست شما را شنیدن آن و مهربانى کنید با یتیمان مردم تا مهربانى کنند بعد از شما با یتیمان شما و بازگشت کنید به سوى خدا از گناهان خود و بلند کنید دست هاى خود را به دعا در اوقات نمازهاى خود ، زیرا که وقت نمازها بهترین ساعت ها است که نظر مى کند حق تعالى در این اوقات به رحمت به سوى بندگان خود و جواب مى گوید ایشان را هرگاه او را مناجات کند و لبّیک مى گوید ایشان را هرگاه اورا ندا کنند و مستجاب مى گرداند هرگاه او را بخوانند اى گروه مردمان . به درستى که جان هاى شما در گروِ  کرده هاى شما است ، پس از گرو به در آورید به طلب آمرزش ازخدا و پشت هاى شما گرانبار است از گناهان شما ، پس سبک گردانید آنها را به طول دادن سجده ها و بدانید که حق تعالى سوگند یاد کرده است به عزّت و جلال خود که عذاب نکند نمازگذارندگان و سجده کنندگان در این ماه را و نترساند ایشان را به آتش جهنم در روزقیامت.

ایُّها النّاس هر که از شما افطار دهد روزه دار مؤمنى را در این ماه از براى اوخواهد بود نزد خدا ثواب بنده آزاد کردن و آمرزش گناهان گذشته . پس ‍ بعضى از اصحاب گفتند : یا رسول الله همه ما قدرت بر آن نداریم .  حضرت فرمود : بپرهیزید از آتش جهنم به افطار فرمودن روزه داران اگرچه به نصف دانه خرما باشد و اگر چه به یک شربت آبى باشد ؛ به درستى که خدا این ثواب را مى دهد کسى را که چنین کند اگر قادر بر زیاده از این نباشد.

اَیُّها النّاسُ هر که خُلْق خود را در این ماه نیکو گرداند بر صراط آسان بگذرد در روزى که قدم ها بر آن لغزد و هر که سبک گرداند در این ماه خدمت غلام و کنیز خودرا ، خدا در قیامت حساب او را آسان گرداند و هر که در این ماه شرّ خود را از مردم باز دارد ، حق تعالى غضب خود را در قیامت از او باز دارد و هر که در این ماه یتیم بى پدرى را ، گرامى دارد خدا او را در قیامت گرامى دارد و هر که در این ماه صله واحسان کند با خویشان خود خدا وَصل کند او را به رحمت خود در قیامت و هر که در این ماه قطع احسان از خویشان خود بکند ، خدا در قیامت قطع رحمت از او کند و هر که نماز سنّتى در این ماه بکند خدا براى او برات بیزارى از آتش جهنم بنویسد و هر که در این ماه نماز واجبى را ادا کند خدا عطا کند به او ثواب هفتاد نماز واجب که در ماه هاى دیگر کرده شود و هر که در این ماه بسیار بر من صلوات فرستد خدا سنگین گرداند ترازوى عمل او را در روزى که ترازوهاى اعمال سبک باشد و کسى که یک آیه از قرآن در این ماه بخواند ثواب کسى دارد که در ماه هاى دیگر ختم قرآن کرده باشد.

اَیُّها النّاسُ بدرستى که درهاى بهشت در این ماه گشاده است پس سؤ ال کنید ازپروردگار که آن را به روى شما نبندد ؛ و درهاى جهنّم در این ماه بسته است . پس سؤال کنید از پروردگار تبارک و تعالى به تلاوت کردن قرآن مجید در شب ها و روزهاى این ماه و به ایستادن به نماز و جِدّ و جَهد کردن در عبادت و بجا آوردن نمازها در اوقات فضیلت و کثرت استغفار و دعا

.

فَعَنِ الصّادِقِ علیه السلام : اَنَّهُ مَنْ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فى شَهْرِرَمَضانَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ اِلى قابِلٍ اِلاّ اَنْ یَشْهَدَ عَرَفَهَ

امام صادق علیه السلام فرمود: هر که در ماه رمضان آمرزیده نشود تا سال آینده آمرزیده نشود مگر آنکه در عرفات حاضر شود

 

و نگاه دارد خودرا از چیزهایى که خدا حرام کرده است و از افطار کردن بر چیزهاى حرام و رفتار کن به حوى که مولاى ما حضرت صادق (علیه السلام) وصیّت نموده و فرموده هرگاه روزه دارى ، مى باید که روزه داری گوش و چشم و مو و پوست و جمیع اعضاى تو ، یعنى از محرّمات بلکه از مکروهات و فرمود باید که روزِ روزه داری تو مانند روزِ افطار تو نباشد ونیز فرموده که روزه نه همین ترک از خوردن و آشامیدن است ؛ بلکه باید در روز روزهنگاه دارید زبان خود را از دروغ و بپوشانید دیده هاى خود را از حرام و با یکدیگرنزاع مکنید و حَسَد مبرید و غیبت مکنید و مجادله مکنید و سوگند دروغ مخورید بلکه سوگند راست نیز و دشنام مدهید و فحش مگوئید و ستم مکنید و بى خردى مکنید و دلتنگ مشوید و غافل مشوید از یاد خدا و از نماز و خاموش باشید از آنچه نباید گفت و صبرکنید و راستگو باشید و دورى کنید از اهل شرّ و اجتناب کنید از گفتار بد و دروغ و افتراء و خصومت کردن با مردم و گمان بد بردن و غیبت کردن و سخن چینى کردن و خود را مُشْرِف به آخرت دانید و منتظر فَرَج و ظُهور قائم آل محمّد (علیه السلام) باشید و آرزومند ثوابهاى آخرت باشید و توشه اعمال صالحه براى سفر آخرت بردارید.

بر شما باد به آرام دل و آرام تن و خضوع و خشوع و شکستگى و مذلّت مانند بنده اى که از آقاى خود ترسد و ترسان باشید از عذاب خدا و امیدوار باشید رحمت او را و باید پاک باشد اى روزه دار دل تو از عیبها و باطن تو از حیله ها و مکرها و پاکیزه باشد بدن تو از کثافتها و بیزارى بجوى به سوى خدا از آنچه غیر اوست و در روزه ولایت خودرا خالص گردانى از براى او و خاموش باشى از آنچه حق تعالى نهى کرده است تو را از آندر آشکارا و پنهان و بترسى از خداوند قهار آنچه سزاوار ترسیدن او است در پنهان و آشکار و ببخشى روح و بدن خود را به خداى عزّوجلّ در ایّام روزه خود و فارغ گردانى دل خود را از براى محبّت او و یاد او و بدن خود را به کارفرمائى در آنچه خدا تو را امر کرده است به آن و خوانده است به سوى آن اگر همه اینها را به عمل آورى آنچه سزاوار روزه داشتن است به عمل آورده اى و فرموده خدا را اطاعت کرده اى و آنچه کم کنى از آنها که بیان کردم از براى تو به قدر آن از روزه تو کم مى شود از فضل آن وثواب آن.

به درستى که پدرم گفت : رسول خدا (صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله) شنید که زنى در روز روزه اى جاریه خود را دشنام داد . حضرت طعامى طلبید . آن زن را گفت بخور زن.  زن گفت من روزه ام . فرمود : چگونه روزه اى که جاریه خود را دشنام دادى . روزه فقط همین نخوردن و نیاشامیدن تنها نیست . به درستى که حق تعالى روزه را حجابى گردانیده است از سایر امور قبیحه . از کردار بد و گفتار بد . چه بسیار کمند روزه داران و چه بسیارند گرسنگى کشندگان و حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام) فرمود که چه بسیار روزه دارى که بهره اى نیست او را از روزه به غیر از تشنگى و گرسنگى و چه بسیار عبادت کننده اى که نیست او را بهره اى از عبادت به غیر تَعَب . اى خوشا خواب زیرکان که بهتر از بیدارى و عبادت احمقان است و خوشا افطار کردن زیرکان که بهتر از روزه داشتن بى خردان است.

و روایت شده از جابربن یزید از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) که حضرت رسول  (صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله) به جابر بن عبدالله فرمود : اى جابر این ماه رمضان است ، هر که روزه بدارد روز آن را و بایستد به عبادت پاره اى از شبش را و باز دارداز حرام شکم و فَرْج خود را و نگاه دارد زبان خود را ، بیرون رود از گناهان خود مثل بیرون رفتن او از ماه . جابر گفت یا رسول اللّه چه نیکو است این حدیث که فرمودى ،  فرمود : اى جابر  چقدر سخت است این شرطهایى که نمودم . 

 

نمازهاى شب هاى ماه مبارک رمضان

مرحوم «علاّمه مجلسى» در فصل آخر از اعمال ماه رمضان در کتاب «زادالمعاد»، نماز شب هاى ماه رمضان را چنین بیان مى کند: (و با توجّه به این که بهترین اعمال، در ماه مبارک، نماز و قرآن است و این نمازها در بردارنده بسیارى از سوره هاى قرآن است، هرکس هر چند شب را بخواند غنیمت است).

شب اوّل: چهار رکعت; هر رکعت بعد از سوره حمد پانزده مرتبه سوره توحید.

شب دوم: چهار رکعت; در هر رکعت بعد از سوره حمد بیست مرتبه سوره إنَّا أنزلناه.

شب سوم: ده رکعت; در هر رکعت بعد از سوره حمد پنجاه مرتبه سوره توحید.

شب چهارم: هشت رکعت; در هر رکعت بعد از سوره حمد بیست مرتبه سوره إنّا أنزلناه.

شب پنجم: دو رکعت; در هر رکعت، سوره حمد و پنجاه مرتبه سوره توحید; بعد از سلامِ نماز، صد مرتبه بگوید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.

شب ششم: چهار رکعت و در هر رکعت سوره حمد و سوره ملک.

شب هفتم: چهار رکعت; در هر رکعت سوره حمد و سیزده مرتبه سوره إنّا أنزلناه.

شب هشتم: دو رکعت; در هر رکعت سوره حمد و ده مرتبه سوره توحید و پس از سلام نماز، هزار مرتبه بگوید: سبحان اللّه.

شب نهم: شش رکعت میان نماز مغرب و عشا; در هر رکعت سوره حمد و هفت مرتبه آیه الکرسى و پس از اتمام نماز، پنجاه مرتبه بگوید: اَللّهمّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.

شب دهم: بیست رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و سى مرتبه سوره توحید.

شب یازدهم: دو رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست مرتبه سوره کوثر.

شب دوازدهم: هشت رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و سى مرتبه سوره إنّا أنزلناه.

شب سیزدهم: چهار رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست و پنج مرتبه سوره توحید.

شب چهاردهم: شش رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و سى مرتبه سوره إذا زُلزِلَت.

شب پانزدهم: چهار رکعت; در دو رکعت اوّل بعد از سوره حمد، صد مرتبه سوره توحید، و در دو رکعت دیگر، بعد از سوره حمد، پنجاه مرتبه سوره توحید.

شب شانزدهم: دوازده رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و دوازده مرتبه سوره تکاثر.

شب هفدهم: دو رکعت; در رکعت اوّل، سوره حمد و هر سوره اى که خواست بخواند و در رکعت دوم، سوره حمد و صد مرتبه سوره توحید و بعد از سلام نیز صد مرتبه بگوید: لا إلهَ اِلاَّ اللّهُ.

شب هیجدهم: چهار رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست و پنج مرتبه سوره کوثر.

شب نوزدهم: پنجاه رکعت; با سوره حمد، و پنجاه مرتبه سوره إذا زلزلت.

مرحوم «علاّمه مجلسى» مى گوید: ظاهراً مراد آن است که در هر رکعت یک مرتبه این سوره را بخواند; زیرا در یک شب خواندن دوهزار و پانصد مرتبه سوره «اذا زلزلت» دشوار خواهد بود.

شب‌هاى بیستم تا بیست و چهارم: در هر یک از این شب ها، هشت رکعت نماز بخواند که پس از حمد، هر سوره اى خواست مى خواند.

شب بیست و پنجم: هشت رکعت نماز; در هر رکعت سوره حمد، و ده مرتبه سوره توحید را بخواند.

شب بیست و ششم: هشت رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و صد مرتبه سوره توحید را بخواند.

شب بیست و هفتم: چهار رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و سوره ملک را بخواند و اگر نتوانست، بیست و پنج مرتبه سوره توحید را بخواند.

شب بیست و هشتم: شش رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و صد مرتبه آیه الکرسى، صد مرتبه سوره توحید و صد مرتبه سوره کوثر را بخواند و پس از پایان نماز، صد مرتبه صلوات بفرستد.

مرحوم حاج شیخ عباس قمى مى نویسد: مطابق آنچه که من یافتم بجاى صد مرتبه، ده مرتبه آمده است(که همین مناسب‌تر به نظر مى رسد).

شب بیست و نهم: دو رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست مرتبه سوره توحید را بخواند.

شب سى ام: دوازده رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست مرتبه سوره توحید را بخواند و پس از پایان نماز، صد مرتبه صلوات بفرستد.

 

یادآورى: این نمازها هر دو رکعت به یک سلام است و اگر تمام آن‌ها را نتوان بجا آورد، باید هر مقدار که مى‌توان به‌جا آورده شود.

 

 

تبلیغات

وب سايت تخصصي عرفان عملي شيعي

    • بیانات عرفانی آيت الله كميلي
    • اخبار و اطلاعیه ها
    • کشکول المطالب
    • دستورالعمل سالکان مبتدی
    • ویژه نامه ها
    • ترنم حداد

تمام حقوق اين وب سايت متعلق به آیت الله محمد صالح کمیلی خراسانی مي باشد