• العربية
  • اردو
  • France
  • English
  • فروشگاه اینترنتی
  • ارسال سئوال

امروز : جمعه, ۲۷ تیر , ۱۴۰۴

صفحه ورود

آیا گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟ بستن
ورود نسخه قدیم ارسال سوال

نمایش منو

    • خانه
    • آشنایی با استاد
      • مصاحبه و رسانه
      • دیدار با علما
      • خاطرات
    • اخبار
    • سخنرانی ها
      • سخنرانی اخلاقی
      • سخنرانی عرفانی
      • شرح ادعیه و احادیث
    • متون عرفانی
      • کشکول المطالب
      • رسائل عرفانی
      • نامه ها و گفتگوها
      • اشعار عرفانی
      • عرفان در کلام رهبری
      • واژه های عرفانی
    • شرح درس
      • المطالب السلوکیه
      • منازل السائرین
      • مصباح الشریعه
      • قوت القلوب
      • رسالۀ لب اللباب
      • دعای مکارم الاخلاق
      • مباحث فقهی
    • کتابخانه
      • آثار و تالیفات استاد
      • آثاری درباره استاد
      • کتب مورد توصیه ی استاد
    • مقالات
      • عرفان بانوان
    • نگارخانه
      • کلیپ تصویری
    • فروشگاه
    • ارسال سوال
    • گلچین پرسش و پاسخ
  • خانه
  • آشنایی با استاد
    • مصاحبه و رسانه
    • دیدار با علما
    • خاطرات
  • اخبار
  • سخنرانی ها
    • سخنرانی اخلاقی
    • سخنرانی عرفانی
    • شرح ادعیه و احادیث
  • متون عرفانی
    • کشکول المطالب
    • رسائل عرفانی
    • نامه ها و گفتگوها
    • اشعار عرفانی
    • عرفان در کلام رهبری
    • واژه های عرفانی
  • شرح درس
    • المطالب السلوکیه
    • منازل السائرین
    • مصباح الشریعه
    • قوت القلوب
    • رسالۀ لب اللباب
    • دعای مکارم الاخلاق
    • مباحث فقهی
  • کتابخانه
    • آثار و تالیفات استاد
    • آثاری درباره استاد
    • کتب مورد توصیه ی استاد
  • مقالات
    • عرفان بانوان
  • نگارخانه
    • کلیپ تصویری
  • فروشگاه
  • ارسال سوال
  • گلچین پرسش و پاسخ
اشعار عربي

3 جولای, 2012

کد مطلب : 206

اشعار عربی

قسمتی از تائیه کبری ابن فارض

اشعار ابن فارض با ترجمه علامه طهرانی

ترجمه از حضرت علامه طهرانی (ره) از ابیات 512 تا 531 ابن فرض

وأطلبها منی ، و عندی لم تزل         عجبت لهابی کیف عنی استجنت (۱)

و مازلت فی نفسی بها متردداً         لنشوه حسی، و المحاسن خمرتی (۲)

أسافر عن علم الیقین لعینه             إلی حقه حیث الحقیقه رحلتی (۳)

وَ مَوضِعُهَا فی عالمِ المَلکُوتِ مَا           خُصِصتُ مِنَ الإسرَابِهِ دُونَ اُسرَتی (۴)

مَدَارِسُ تَنزِیلٍ، مَحَارِسُ غِبطَهِ          مَغَارِسُ تَأوِیلٍ، فَوَارِسُ مِنعَهِ (۵)

وَ مَوقِعُهَا مِن عالمِ الجَبَروتِ مِن         مَشَارِقِ فَتحٍ، لِلبَصآئرِ مُبهِتِ (۶)

أرَآئکُ تَوحِید،ٍ مَدارِکُ زُلفَه                 مَسالِکُ تَمجیدٍ، مَلآئکُ نُصرَهِ (۷)

وَ مَنبَعُها باِلفَیضِ، فی کُلِّ عالَمٍ         لِفاقَهِ نَفسٍ، بِالإفَاقَهِ أثرَتِ (۸)

فَوآئدُ إِلهامٍ، رَوَآئدُ نُعمَهِ                 عَوائدُ إنعَامٍ، مَوآئدُ نَعمَهِ (۹)

وَ یَجرِی بَما تُعطِی الطَّریقَهُ سَآئریِ        عَلَی نَهجِ مَامِنِّی، الحَقِیقَهُ أعطَتِ (۱۰)

وَ لَماَّ شَعَبتُ الصَّدعَ، وَ التَأمَت فُطُو          رُ شَملٍ بفَِرقِ الوَصفِ غَیرِ مُشتَّتِ (۱۱)

وَ لَم یَبقَ مَا بَینی وَ بَینَ تَوَثَّقِی             بِإینَاسِ وُدِّی، مَا یُؤَدیّ لِوَحشَهِ (۱۲)

تَحَقَّقتُ أنَّا فِی الحَقِیقَهِ وَاحدٌ            وَأثبَتَ صَحوُ الجَمعِ مَحوَ التَشَتَّتِ (۱۳)

وَ کُلِّی لِسانٌ، نَاظِرٌ، مِسمَعٌ، یَدٌ           لِنُطقٍ، وَ إدرَاکٍ، وَسَمعِ وَ بطشَهِ (۱۴) 

فَأتْلُو عُلُومَ العَالِمینَ بِلَفظَهٍ               وَ أجلُو عَلیَّ العَالَمینَ بِلحظَهِ (۱۵)

وَ أسمَعُ أصوَاتَ الدُّعَاهِ وَ سَا         ئرَ الُّلغَاتِ بِوَ قتٍ دُونَ مِقدارِ لَمحَهِ (۱۶)

وَ اُحضِرَ مَاقَد عَزَّ لِلبُعدِ حَملُهُ            وَ لَم یَرتَدِد طَرفِی إلیَّ بِغَمضَهِ (۱۷)

وَ أنشَقُ أروَاحَ الجِنانِ وَ عَرفَ مَا                یُصَافِحُ أذیَالَ الرِّیَاحِ بِنَسمَهِ‌(18)

وَ أستَعرِضُ الافَاقِ نَحویِ بِخَطرَهٍ         وَ أختَرِقُ السَّبعَ الطَّبَاقَ بِخَطوَهِ (۱۹)

وَ أشبَاحُ مَن لَم تَبقَ فِیهِم بِقَیَّهٌ         لِجَمعِیَ کالأروَاحِ حَفَّت فَخَفَّتِ (۲۰)

 9

1- من آن محبوب و معشوقم را که ذات اقدس او بود. از خودم می‌خواستم و طلب می‌کردم؛ با آنکه او همیشه و پیوسته با من است؛ و من در شگفت افتاده‌ام که او چگونه به‌واسطه وجود من (نه به‌واسطه امر غیر و جدای از من، بلکه به علت مَنِیَّتِ من و تعین من) از من خودش را پنهان نموده است؟

۲- و پیوسته در نفس خودم و در باطن خودم، در جستجوی او متردد بودم؛ یعنی رفت و آمد داشتم؛ و این تردد و رفت و آمد، به‌واسطه مستی حواس من بود که: از شراب مست کننده زیبایی‌ها و جمال‌ها مرا مست می‌نمود؛ و مانع می‌شد از آنکه بتوانم پرده حس را بدرم؛ و خود را به محبوب ازل و ابد برسانم.

۳- بالاخره از علم‌الیقین یعنی از علم تفکری و ذهنی یقینی خود، مسافرت کردم به عَیْنُ الْیَقِین؛ و او را عیناً مشاهده کردم؛ و از آنجا نیز مسافرت به حَقُّ الیَقین نمودم؛ و حقیقت موجود را دریافتم

۴- و موضع و محل و ورود أسمآء إلهیه، در عالم ملکوت که عالم صفات است؛ آنجائی بود که در سیر من از عالم غیب و شهادت، به‌سوی عالم صفات و ملکوت، به من اختصاص داده شد؛ و آن بجهت رفعت و سرمایه‌های قوای روحانیه و حواس ظاهریه و باطنیه من نبود.

۵- آنجائی که سیر من بدان کشید، محل درس قرآن و تلاوت آن‌ها بود که وَالتَّالِیَاتِ ذِکراً و اماکنی بود که صاحب و واصل بدان مقام را از غبطه و حسد محافظت می‌نمود؛ بجهت علو و بلندی که داشت هیچ‌کس را غبطه وصول بدان نبود؛ و به مقام و درجه مادون آن‌که مقام خودش بود، راضی بود؛ و آنجا محل غَرْس و کاشتن معانی؛ و تأویل قرآن بود که از آن‌ها سرچشمه می‌گرفت؛ و دیگر در آنجا زواجر و موانعی بودند که نمی‌گذاشتند کسی را که بخواهد به حریم ذات دست یابد؛ از آنجا عبور کند؛ و متجاوزان را منع می‌نمودند زیرا که بسیار اندک‌اند. کسانیکه بتوانند از عالم صفات گذشته؛ و خود را به عالم ذات واصل نمایند.

۶- و کسی که از عالم صفات بگذرد؛ و به عالم جبروت که ذات است. نائل آید؛ محل وقوع و تمکن و استقرار آن صفات و اسماء در وی، مشارقی است که ذات اقدس در آنجا طلوع می‌کند و گشایش و فتح وصول به ذات در آنجا به هم می‌رسد؛ و حقاً جایی است که: بصیرت ارواح؛ و نور باطنی قلوب و دل‌ها را به بُهْت و حیرت می‌افکند؛ زیرا که با کشف و طلوع نور ذات، هیچ اسم و صفتی باقی نمی‌ماند. همه را می‌سوزاند و در حیرت سرازیر می‌کند.

۷- آنجا اریکه‌ها و مقامات توحید است؛ و محل ادراک و دست‌یابی به حقیقت تقرب؛ و محل سلوک و پیمودن راه و مسلک پاک در ذات است (سَیْرفی الله) و مبادی تکوین است که از آسمان ذات، به ارض کائنات برای نصرت صاحبش رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم در معرکه مشرکین نازل می‌شود.

۸-و منبع و محل فیضان آب رحمت حق در هر عالمی، به‌واسطه احتیاج و نیازی که ذات انسان به‌واسطه افاقه‌ای که از محو پیدا نموده و اینک دارای صَحْو شده است؛ و بعد از سُکر و مستی از فنا، در مقام بقاء به‌حق که بعد از فنا از غیر او برای او عائد شده است، چهار چیز است:

۹- عوآئد و فوایدی که به الهام و القا حضرت حق پدید آید تا با نور آن میان فجور و تقوی فرق گذارد؛ زیرا که نفس برای تصرف در اشیاء محتا جست به اذن و اشاره ملکوتی حق جل و عزّ… معارف آثار أسمائیکه در صفحات وجود لائح است؛ و موجب روشنی و تازگی چشم عارف می‌شود؛ زیرا که کسی که بعد از بیهوشی و سُکر بهوش می‌آید، دیدگانش به نور مشاهده حق در هر موجودی، تازه و روشن می‌گردد… منافع انعام حق بر بنده‌اش، از نعمت‌های اُخرویه در عالم غیب است که ادراک بنده می‌شود.

۱۰- سفره‌های گسترده از نعمت‌های دنیویه که در عالم شهادت مبسوط است (این چهار چیز نتیجه فیض اسم مُلْهِم و شَهِید و مُنْعِم و غیرهاست که نفس انسان برای آبادانی دنیا و آخرتش بدان‌ها محتاج است.)

۱۱-و جاری می‌شود أجزآء وجودی من، از نفس و روح و قلب و قالب من، به آنچه را که احکام طریقت از تزکیه و تحلیه به من عطا می‌کند، بر آن نهجی که ذات من و حقیقت من، به من عطا می‌کند.

۱۲- و چون من عالم تفرقه و شکاف را به جمعیت مبدل نمودم و در این أمر در میان صفتی باصفتی جدائی نینداختم؛ و پارگی تفرقه ناشی از جدائی و افتراقی که در وصف است نه در ذات، التیام پذیرفت.

۱۳- و باقی نماند چیزی که مودّی و منجرّ به وحشت من شود. در میان من و در میان اعتصام و استمساک محکم و استوار من، به دیدار و انس گرفتن با محبّت و مودّت من.

۱۴- در این حال من متحقق به‌حق شده، یقین پیدا نمودم که: ما در حقیقت یکی هستیم؛ و بیداری و باهوشی که در این جمعیت من پیدا شد، سُکْر و بیهوشی تفرقه و تشتت را به ثبوت رسانید؛ و دانستم که محب و محبوب ذات واحدی هستند.

۱۵- و تمام وجود من زبان بود؛ و چشم بود؛ و گوش بود؛ و دست بود؛ که با آن سخن می‌گفت؛ و می‌دیدید؛ و می‌شنید؛ و می‌گرفت. در این صورت این افعال از من اختصاص به موضع خاصی نداشت. با چشم سخن می‌گفتم؛ و با زبان می‌دیدم؛ و با گوش تکلم می‌کردم؛ و با دست می‌شنیدم.۱- پس در آن هنگام، من تمام علوم دانشمندان عالم را با یک لفظ می‌خواندم؛ و تمام عالمیان برای من، با یک نظر افکندن روشن می‌شد.

۱۶- و می‌شنیدم صداهای صدا زنندگان را و تمام لغت‌ها را، در وقتی‌که از یک چشم بر هم زدن کوتاه‌تر بود.

۱۷- و حاضر می‌ساختم آن چیزی را که حمل آن از راه دور غیر ممکن بود؛ در زمان کوتاهی که شعاع خروج نور چشم من بقدر یک پلک بر هم نهادن هم نبود که به چشم من بازگردد.

۱۸- و می‌بوئیدم و استنشاق می‌کردم بوی خوش باغ‌ها را و نیز بوی لطیف و دلپسند و خوش آنچه را که در وزش بادها به‌واسطه برخورد و مباشرت با باد، آن‌ها را عطرآگین و خوشبو می‌نمود، با یک نفس کشیدن.

۱۹- و تمام آفاق عالم را با یک خطور به بال و یک توجه قلبی، به سوی خود عرضه می‌داشتم و از هفت آسمان مُطَبَّق بر روی‌هم با یک گام عبور کرده، آن‌ها را می‌شکافتم.

۲۰- و اشباح و اجسام کسانی که در آن‌ها مقداری هم از هوای نفس أمَّاره باقی نمانده است، همانند ارواح آن‌ها بعد از تزکیه، به‌واسطه محفوف بودن به مقام جمعیت، سبک و خفیف می‌باشند.

 

* ترجمه از حضرت علامه طهرانی (ره) در کتاب نور ملکوت قرآن است.

دیوان ابن فارض، طبع بیروت ۱۳۸۲ هجری، ص ۹۴ از تائیه کبری، بیت ۵۱۲ تا بیت ۵۳۱٫

Your browser does not support this audio
لینک کوتاه : https://www.komeily.com/?p=206

مطالب مشابه

  • یا مَن یَری ما فی الضَمیرِ و یَسمَع
  • عَظُمَت مُصیبهُ عبدِکَ المسکین
  • (یا منْ إذا أبصرتُهُ)
  • (إذا یضیق بنا أمر لیزعجنا)
  • (أقتلونی یا عداتی)
  • (اقول وقد بانت شواهد علتی)
  • (الشیءُ مختلفُ الأحکامِ والنسبِ)
  • (ایا خیر مصحوب)
  • (قلبی‏ بذکرک‏ مسرور و محزون‏)
  • (فی باب المشیئه)

نظرات

  1. اشعار ابن فارض با ترجمه علامه طهرانی گفت:
    2022-06-05 در 23:13

    […] قسمتی از تائیه کبری ابن فارض […]

    پاسخ

برای صرف‌نظر کردن از پاسخ‌گویی اینجا را کلیک نمایید.

کلام استاد

کلیپ صوتی

زیارت و دیدار حضرت صاحب الزمان (عج)

Your browser does not support this audio

ویژه نامه

مجموعه سخنرانی‌های آیت الله کمیلی خراسانی «حفظه الله» در ماه محرم ۱۴۴۶ ه.ق
خرید کتاب اخلاق اهل بیتی
خرید کتاب چهل چراغ سلوک
خرید کتاب مطلع معرفت نفس
خرید کتاب سرچشمه راز و نیاز
خرید کتاب صد منزل دل
کانال رسمی آیت الله کمیلی خراسانی در پیام رسان ایتا

تقویم سلوکی

  • اعمال ماه محرم الحرام
  • مناسبتها
  • فضیلت

تبلیغات

پایگاه تخصصی عرفان عملی شیعی

    • بیانات عرفانی آيت الله كميلي
    • اخبار و اطلاعیه ها
    • کشکول المطالب
    • دستورالعمل سالکان مبتدی
    • ویژه نامه ها
    • ترنم حداد

تمام حقوق اين وب سايت متعلق به آیت الله محمد صالح کمیلی خراسانی مي باشد